جدال گفتمانهای سنتگرایی و مصلحتگرایی؛ جلیلی و روحانی وارثان شکاف ۵۰ ساله دیدگاه های مصباح یزدی و هاشمی رفسنجانی
کیاوش حافظی: پس از بازگشت تحریمهای شورای امنیت سازمان ملل علیه تهران، سعید جلیلی رقیب دیرین خود حسن روحانی را به مناظره طلبید . این در حالی بود که روحانی، پس از مناظره انتخاباتی مسعود پزشکیان و سعید جلیلی با انتشار فیلمی به اظهارات جلیلی واکنش نشان داده بود و خواستار مناظره با او شده بود.
دعوای این دو اگرچه در نگاه اول بر سر موضوعاتی مثل برجام، مذاکره و نوع تعامل با جهان است که از سال ۹۲ به رویارویی رسانهای تبدیل شد، اما در پس پشت این نزاع دو گفتمان است که نمایندگان اصلی آنها اکنون در قید حیات نیستند.
سعید جلیلی سیاستمداری است که ریشه فکری او به مکتب آیتالله محمدتقی مصباح یزدی و پدر معنوی جبهه پایداری میرسد و حسن روحانی هممکتب آیتالله هاشمی رفسنجانی است. اگرچه هیچ کدام از این دو در قید حیات نیستند اما تقابل گفتمانیشان امروز در سعید جلیلی و حسن روحانی بروز پیدا میکند.
«سنتگرایی» مصباح در برابر عمل انقلابی «هاشمی»
اختلافات مصباح یزدی با هاشمی رفسنجانی به قبل از انقلاب برمی گردد؛ مصباح یزدی اگرچه از شاگردان امام بوده اما نگاه انقلابیون در مبارزات را قبول نداشت و در تقابل با افرادی مثل هاشمی رفسنجانی و سیدمحمد بهشتی قرار میگرفت. به رغم آنکه مصباح یزدی در سالهای پس از رهبری آیتالله خامنهای بسیار به او نزدیک شد اما گفته شده که نوع نگاه مصباح پیش از انقلاب مورد پسند ایشان نبود.
نوع قرائت مصباح یزدی و دیگر انقلابیون از اسلام بود نقطه کانونی اختلافات پیش از انقلاب بود؛ مصباح یزدی اصالت را در کار فرهنگی میدید و انقلابیون اصالت را در مبارزه و عمل انقلابی. مصباح یزدی سنتگرا بود و هاشمی رفسنجانی مصلحتگرا؛ نکتهای که هم باعث دو مسیر جدای مصباح و هاشمی شد و هم نزدیک شدن هاشمی به منتقدان چپ خط امامیاش در دهه ۸۰ به بعد.
همراهی با گروههای مبارز دیگر مثل سازمان مجاهدین خلق مورد پسند مصباح نبود. سال ۹۳، هاشمی رفسنجانی در دیدار با خانواده آیتالله قدوسی به بیان خاطرهای از سال ۴۸ پرداخت که واکنش سریع دفتر مصباح را به دنبال داشت. بنا بر روایت هاشمی رفسنجانی، مصباح یزدی مبارزه با رژیم پهلوی را حرام میدانست .
هاشمی گفته بود که «بهاتفاق آقای خامنهای صبحانه رفتیم منزل آقای قدوسی. این آقا هم آنجا بود. نشستیم تا ظهر با او بحث کردیم تا قانعش کنیم برای ادامه مبارزه. آخرش هم گفت من مبارزه با شاه را حرام میدانم. آقای خامنهای از او پرسیدند: دلیلت چیست؟ آن آقا در جواب گفته بود: مبارزهای که مجاهدین و چپیها در آن باشند، حرام است. آقای خامنهای هم به تلخی به او گفته بود: اگر اهل مبارزه نیستی، خب مبارزه نکن ولی لااقل مبارزه را با این حرفها خراب نکن. از کمفروشی این آقا، کار بهجایی رسید که رهبری ۱۰ سال - تا ابتدای انقلاب - با او قهر بودند.»
ناگفته نماند که در پی این سخنان، پایگاه اطلاع رسانی مصباح یزدی با انتشار روایتی از مصباح یزدی در گفتگو با حبیبالله عسگراولادی سعی کرد به این خاطره هاشمی رفسنجانی پاسخ دهد؛ خاطرهای که البته برخی آن را از نظر تاریخی مربوط به سال ۵۰ دانستهاند اما در همین خاطره کناره گرفتن مصباح از انقلاب تایید میشود.
بنا به روایت مصباح یزدی ، «پیش از پیروزی انقلاب، مقام معظم رهبری و آقای هاشمی رفسنجانی توسط آقای قدوسی وقتی تعیین کردند که برای صبحانه به منزل ما تشریف میآورند. در آن جلسه صبحانه غیر از این دو بزرگوار، شخص دیگری نبود. آقای هاشمی عنان سخن را به دست گرفتند و از اینجا شروع کردند که: ما سالها با هم همکاریهای فرهنگی و سیاسی داشتیم، اما مدتی است که تو کنار کشیدی و با ما نیستی ... . ما باید با تمام گروه هایی که ضدامپریالیسم هستند از مارکسیست ها، مجاهدین، طرفداران شریعتی تا طرفداران صالحی نجفآبادی و دیگران اتحاد داشته باشیم و مخالفت را کنار بگذاریم و فقط با امپریالیسم مبارزه کنیم! ... گفتم: من آنها را نمیشناسم. چیزهایی درباره آنها شنیدهام، اما تا آنها را نشناسم همکاری نمیکنم. من تا کسی را نشناسم که برای اسلام کاری میکند با او همکاری نمیکنم. از اول تا آخر این گفتوگو مقام معظم رهبری هم نشسته بودند و هیچ نمیگفتند و فقط صحبتهای آقای هاشمی بود و جوابهای بنده. پس از این گفتوگو آقای هاشمی با ناراحتی منزل ما را ترک کردند و رفتند و...»
از سال ۴۶ تا ۵۶؛ اثری از مصباح بود؟
طبیعتا روایت از حضور نداشتن مصباح یزدی در مبارزات انقلاب هیچگاه به مذاق اردوگاه سیاسی مقابل خوش نیامده است؛ به گونهای که هربار پس از بیان خاطرهای از سوی هاشمی رفسنجانی سریعا به آن پاسخ دادهاند. سال ۹۱ نیز هاشمی رفسنجانی گفته بود: متأسفانه شاهدیم کسانی که اعتقادی به مبارزه با شاه نداشتند و یا آن را بیفایده و غیرضروری برمیشمردند، امروز مستقیم و یا غیرمستقیم هدایت برخی گروههای افراطی و تندرو را در دست گرفتهاند. چند روز پس از این اظهارات، مصباح یزدی در جمع گروهی از سپاهیان اصفهان در پاسخ به هاشمی رفسنجانی گفت: «همانطور که در دوران مبارزه با رژیم ستمشاهی کسانی صداقت نداشته و به دنبال کسب قدرت بودند امروز نیز عدهای به دنبال مصادره انقلاب به سود منافع خود هستند. در زمان انقلاب حتی کسانی بودند که امام(ره) را به عنوان ایدئولوگ انقلاب قبول نداشته و صرفا ایشان را وسیلهای برای اسقاط شاه میدانستند.»
رضا صنعتی که دو کتاب درباره مصباح و دو کتاب درباره هاشمی رفسنجانی نوشته، در هفتهنامه پنجره از دیدار خود با هاشمی رفسنجانی روایت کرده است. در این دیدار او به هاشمی اشکال کرده است که در سالهای ۵۶ و ۵۷ اعلامیههایی به امضای مصباح یزدی وجود دارد اما هاشمی رفسنجانی این سوال را میپرسد که از سال ۴۶ تا ۵۶ هم چیزی هست؟ در این روایت هاشمی، همراهی مصباح با انقلاب را مربوط به سالهای ۵۶ و ۵۷ میداند که خیلی افراد به انقلاب پیوستند.
رهبر انفلاب نیز در ارتباط با فعالیتهای سیاسی مصباح یزدی در خاطرات خود نوشتهاند: «آقای مصباح تا آخرش هم لحمدلِلَّٰه گیر نیفتاد، از بس که ایشان آرام و با ملاحظه کار میکرد.»
مذهب مصباح علیه مذهب شریعتی
از دیگر نمودهای اختلاف مصباح با دیگر روحانیون، خروج او از مدرسه حقانی بود؛ مدرسهای که پیش از انقلاب برای ساماندهی حوزه علمیه تاسیس شده بود و بنیان گذارانش مثل آیتالله بهشتی، آیتالله قدوسی و حسین حقانی دنبال آن بودند که طلابی که در این مدرسه تحصیل میکنند را با علوم روز آشنا کنند. در این مدرسه به طلاب زبان انگلیسی تدریس میشد، برخی اساتید دانشگاه تهران برای تدریس رشتههایی مثل جامعه شناسی به قم میرفتند. بعضی از مسئولان پس از انقلاب سابقه تحصیل در این مدرسه را داشتهاند اما مدرسه حقانی اساسا مدرسهای با جهتگیری خاصی نبود. وقتی در جریان مبارزات انقلاب، پدیدهای به نام علی شریعتی ظهور کرد، در این مدرسه نیز طرفداران و مخالفانی پیدا کرد. مصباح منتقد سرسخت شریعتی بود و او را التقاطی میدانست. طرفداران شریعتی هم کلاسهای مصباح را تحریم کرده بودند. مدرسه دچار التهاب شد. مصباح یزدی شرایط مدیریت مدرسه برای صحبت نکردن از اشخاص سرکلاس را نپذیرفت و در اثر اختلافات از مدرسه حقانی خارج شد.
مصباح یزدی در میان مدرسین این مدرسه از منتقدان جدی شریعتی بود و حتی گفته شده است که در یک سخنرانی در سال ۵۴ خواستار حذف فیزیکی شریعتی شد. این موضوع واکنش آیتالله بهشتی را به دنبال داشت که میگفت : «مدرسهای که بخواهد یک مشت انسان لجوج، پرخاشگر بیجای متعصب تربیت کند که نتواند به همه دو کلمه حرف بزند چه ارزشی دارد؟ ... برخورد ما باید منصفانه، منطقی، آرام، متین و روشنگر باشد. تحجر و تعصب و جمود، هرگز نمیتواند آهنگ تربیت مدرسه باشد. اگر هست، بنده از این مدرسه نیستم. اگر چنین چیزی در مدرسه هست، رفقای ما اعلام بفرمایند که مدرسه حقانی رسالتش این است، مطمئن باشید آخرین دیدارمان با شما دوستان به عنوان مدرسه خواهد بود.»
بهشتی همچنین در کتاب «دکتر شریعتی، جستجوگری در مسیر شدن» ماجرا را اینگونه شرح داده است: «یکی از دوستان که واقعا اهل مطالعه من که او نیز کمالاتی دارد و من به خاطر کمالات و مطالعه فراوانش همواره او را دوست میداشتهام بر سر این موضعگیری که نسبت به دکتر [شریعتی] داشتم اوقاتش با بنده تلخ شد و حتی درس خود را در مؤسسهای که تدریس میکرد (مدرس ارزندهای است) ترک کرد و دیگر نیامد و قهر کرد و گفت من دیگر به اینجا نمیآیم و آرامآرام رابطهاش را نیز با من کم کرد.»
مناظره با چپها؛ تنها حضور مصباح یزدی در دهه اول بعد از انقلاب
این اختلاف باعث خروج مصباح و شاگردانش از مدرسه حقانی و پیوستن آنها به مؤسسه «راه حق» شد که هدف اثبات حقانیت اسلام را دنبال میکرد. مصباح نه فقط تفسیرهای مدرن، لیبرال یا اومانیستی از دین را نمیپذیرفت بلکه به گفته عمادالدین باقی در موسسه راه حق «مقابله با گسترش مسیحیت» را نیز دنبال میکرد.
مصباح یزدی پس از انقلاب مسئولیت اجرایی بر عهده نگرفت؛ نه عضو شورای انقلاب شد و نه به حزب جمهوری اسلامی پیوست. با توجه به سابقه اختلاف قبلی او و آیتالله بهشتی برخی این تعبیر را به کار بردهاند که مصباح احتمالا نمیخواست زیر سایه بهشتی باشد.
مصباح یزدی که پیش از انقلاب دلواپس نفوذ اندیشههای غربی بود پس از انقلاب دلواپسیاش در ضدیت با اندیشههای چپ و مارکسیستی بروز پیدا کرد. او در مناظرههای تلویزیونی سال ۶۰ در کنار عبدالکریم سروش حاضر شد تا مقابل چپهایی فرخ نگهدار و احسان طبری دیدگاههای آنها را نقد کند. این مناظرهها تنها بروز مصباح یزدی بود.
مصباح یزدی اگرچه از بنیان گذاران جامعه مدرسین حوزه علمیه قم بود اما در دهه ۶۰ فعالیت چندانی از او دیده نمیشود. حجتالاسلام محمدتقی فاضل میبدی به خبر باز گفته که مصباح یزدی در دهه ۶۰ ارتباطی با امام نداشت و هیچ میانهای هم با جنگ نداشت. به گفته او، مصباح حتی به طلاب موسسه راه حق گفته اجازه حضور در جنگ را نداده است.
حجت الاسلام موسوی لاری نیز گفته : از سال ٥٨ که قانون اساسی تصویب شده و ولایت فقیه یکی از اصول محوری آن شده تا سال ٦٨ که امام از دنیا رفته، شما جستوجو کنید، ببینید آقای مصباح کجا از ولایت فقیه دفاع کرده است؟
کمک هاشمی به موسسات مصباح
از سال ۶۸ به بعد که با دوران ریاست جمهوری اکبر هاشمی رفسنجانی مقارن شده بود، ظاهرا تقابلی بین این دو شخصیت در کار نبوده است. هاشمی رفسنجانی در تعدادی از خاطراتش از مراجعه مصباح به خود برای کمک گرفتن در خصوص اعزام طلاب به کشورهایی مثل آمریکا برای ادامه تحصیل روایت کرده است. برای نمونه، هاشمی در خاطرات ۲۰ تیر ۷۴ نوشته: «عصر آقای [محمدتقی] مصباح [یزدی] آمد. برای مؤسسه امام خمینی که قبلا به نام [بنیاد فرهنگی] باقرالعلوم (ع) بود استمداد کرد، هم کمک مالی و هم کمک برای تصویب امتیاز دانشگاه با تفاوتهایی با سایر دانشگاهها.»
مسیح مهاجری مدیر مسئول روزنامه جمهوری اسلامی نیز در گفتگویی با خبر باز این موضوع را چنین روایت کرده است: «آقای مصباح، در زمانی که آقای هاشمی رئیسجمهور بودند خیلی از آقای هاشمی کمک مالی گرفتند البته نه شخصی بلکه امکانات برای موسسهای که ساختند میگرفتند یا برای دانشجوهایی که برای تحصیل به خارج فرستادند. آقای هاشمی خیلی با ایشان همراهی کرد و هیچ مضایقهای نکرد. بنابراین در آن مقطع با آقای هاشمی هیچ مشکلی نداشت و اینطور نبود که با آقای هاشمی از اول مشکل داشته باشد ایشان هم مثل آقای یزدی در مقطعی به دلیل برخی قضایای کشور و حاکمیتی با آقای هاشمی زاویهدار شد. تقریبا آقای یزدی و آقای مصباح از این نظر شبیه به هم هستند.»
مصباح علیه اسلام رحمانی
در دهه ۷۰ با داغ شدن موضوعات علوم انسانی و طرح نواندیشی دینی و اسلام رحمانی، مصباح یزدی بار دیگر موضع انتقادی خود را نشان داد. در سال ۷۴ موسسه آموزشی امام خمینی را بنیان گذاشت تا برای «مقابله با اندیشههای انحرافی و التقاطی» نیرو تربیت کند. همچنین در دهه ۷۰ در یک مناظره تلویزیونی روبهروی محمدجواد حجتی کرمانی نشست تا سیاستهای فرهنگی دولت خاتمی را نقد کند.
مصباح در «نظریه سیاسی اسلام» که در سال ۷۸ چاپ شد، طرح «پروتستانتیسم اسلامی» را توطئهای علیه اسلام دانسته و گفته: «اگر آمریکا چنین پیشنهادی بدهد تعجب نمیکنیم، زیرا آنها هدفشان این است که اسلام را نابود کنند، خودشان گفتهاند برای این کار برنامه ریزی کردهاند و بودجه گذاشتهاند و بارها اقرار کردهاند که دشمن اصلی ما، در این عصر، اسلام است. اما جای شگفتی است که کمکم این تبلیغات به داخل کشور ما هم نفوذ میکند و کسانی پیدا میشوند که صریحا در روزنامهها و مجلات، احکام قطعی و ضروری اسلام را زیر سؤال میبرند.»
تقابل هاشمی و مصباح از دهه ۸۰
تقابل هاشمی و مصباح در دهه ۸۰ علنی شد. از اواخر سال ۸۳ زمانی که گمانهزنیهایی در خصوص کاندیداتوری هاشمی رفسنجانی در انتخابات ریاست جمهوری نهم بود، هفتهنامه «پرتو سخن» وابسته به موسسه امام خمینی به نقد هاشمی رفسنجانی روی آورد و سعی میکرد او را به اصلاحطلبان گره بزند. این انتقادات از «سکوت در برابر حمله به مقدسات» شروع میشد و به نقد نگاه هاشمی در خصوص «منشاء مشروعیت سیاسی ولی فقیه» ختم میشد.
در حالی که مصباح یزدی منشأ حکومت فقیه را بر اساس نصب عام فقها از جانب خداوند میدانست و رأی مردم را به عنوان عاملی برای تحقق و عینیت بخشیدن به این حکومت (مقبولیت) ارزیابی میکرد، پرتو سخن در مقالاتی مدعی اعتقاد نداشتن هاشمی به مشروعیت الهی میشد.
در مقابل نیز مصباح یزدی نامش به خاطر «تزئینی دانستن رای مردم بر سر زبانها افتاده بود» و هاشمی رفسنجانی این نوع تفکر مصباح را قبول نداشت. چنانکه در خاطرات ۵ مرداد ۱۳۷۷ هاشمی آمده: «جناحِ مقابل محافظهکاران از نقاط ضعف طالبان هم بر این تبلیغ به نفع خود علیه نیروهای راست استفاده میکنند و متاسفانه راستیها جز فشار و تهدید، شیوه مناسبی برای تبلیغ ندارند و با صراحت، دموکراسی و آرای مردم را در مقابل ولایت فقیه قرار میدهند. آخرین نوع اظهار مکرر آقای محمدتقی مصباح یزدی در سخنرانی قبل از خطبههای نماز جمعه است.»
مصباح پررنگ شد، هاشمی کمرنگ و احمدی نژاد رئیس جمهور
محمود احمدینژاد که قبلا استاندار هاشمی رفسجانی در اردبیل و رئیس ستاد انتخاباتی او در انتخابات مجلس ششم بود، از وقتی که در دوره دوم انتخابات سال ۸۴ در برابر هاشمی رفسنجانی قرار گرفت از حمایت مصباح یزدی برخوردار شد. مصباح سعی میکرد با استفاده از تعابیر مقدس برای احمدینژاد مشروعیت ایجاد کند. این روحانی پیش از انتخابات مدعی شد که «حضرت ولیعصر (عج) دارند برای احمدینژاد دعا میکنند» و با انتخاب احمدینژاد نیز گفت: «خدای متعال را شاکریم که زمینه انتخاب چنین شخصیتی برای این دوره خاص از انقلاب را فراهم کرد و آیندگان به این نتیجه خواهند رسید که انتخاب، مشحون به کرامات و معجزات بود و از این رو توفیق شکر این نعمت را از خداوند خواستاریم. عنایات حضرت ولیعصر(عج) یار ملت ایران بود که به چنین موفقیتی دست یافت و تلقی ما این است که این نفخۀ الهی که در این زمان در جامعۀ ما دمیده شده و آثارش در علاقۀ بیشتر مردم به دین و اندیشههای اسلامی ظهور یافته، مرتبهای از مراتب چیزی است که در زمان پیامبر اسلام(ص) تحقق پیدا کرد و انشاءالله مرتبۀ کاملش در زمان ظهور حضرت ولیعصر(عج) تحقق خواهد یافت «
در این دوران عرصه قدرت بر هاشمی رفسنجانی تنگتر و در مقابل مصباح یزدی برجسته میشد. مصباح آشکارا در مخالفت با هاشمی رفسنجانی سخن میگفت و اختلافات دیرینه خود با رییس تشخیص مصلحت نظام را عیان کرد. احمدینژاد نیز مرید مصباح شده بود و شاگردان مصباح رفتهرفته وارد قدرت شدند. در اولین تدوین بودجه دولت احمدینژاد، بودجه موسسه مصباح یزدی از ۳۵۰ میلیون تومان در سال ۸۴ به ۳. ۵ میلیارد تومان در سال ۸۵ رسید؛ این موسسه در یک دوره ۲۰ ساله، ۶۰ هزار نیرو تربیت کرد که بسیاری از آنها به بخشهای مختلف حکومت راه پیدا کردهاند.
مصباح یزدی که مواضعش را در خصوص مفاهیمی مثل آزادی، دموکراسی، حقوق بشر و ... در مقابله با جریان اصلاح طلب اعلام کرده بود، سال ۸۵ در سخنانی گفت «رئیس جمهور تا وقتی که از طرف ولی فقیه نصب نشود طاغوت است». مشابه این سخنان را هم پس از انتخابات ۸۸ مطرح کرد و گفت: «وقتی ریاست جمهوری حکم ولی فقیه را دریافت کرد، اطاعت از او نیز چون اطاعت از خداست.»
مصباح یزدی شهریور سال ۸۵ در جلسهای در مشهد رابطه خود با هاشمی رفسنجانی را اینگونه شرح داد : «من با ایشان از ۵۴ سال پیش، دوستی و رفاقت داریم. همکاریهایی داشتیم. ایشان از قدیمیترین دوستان من است. از زمان فعالیت در مجله مکتب تشیع و مسائل سیاسی بعدی همکاری داشتیم. ما از سال ۱۳۳۲ تا کنون با همدیگر رفیق هستیم ولی از جهت فکری و مشی عملی، اختلافهایی داریم. رفاقت دیرین ما، به این معنا نیست که در همه مسائل، افکارمان همسو است. در پارهای از مسائل پس از انقلاب اختلاف نظر داریم. منشاء آن، گاه مسائل فقهی و گاه اجرایی است. در مسائلی از ولایت فقیه و مشی عملی در برخی امور، دیدگاههای ایشان را نمیپسندم. هرچه وظیفه شرعی داریم عمل میکنیم. رفاقت، حجتآور نیست.»
در انتخابات خبرگان چهارم که سال ۸۵ برگزار میشد رقابت بین هاشمی و مصباح یزدی نمود بیشتری پیدا کرد. طوری که جامعتین تلاش میکرد نام هردو نفر را در فهرست انتخاباتی خود قرار دهد اما هواداران مصباح یزدی با ارائه لیستی تقابل خود با هاشمی رفسنجانی را نشان دادند. این مساله از سوی طیف مصباح یزدی که با دیدگاهش در خصوص رای مردم معنادار بود؛ در سوی مقابل هاشمی رفسنجانی قرار داشت که خود در رهبری آیتالله خامنهای نقش داشت اما انتخابات و رای مردم را مکمل میدانست.
به خاطر نزدیک شدن مشایی به احمدینژاد، رابطه مصباح با رئیس دولت تیره و تار شد و حتی مصباح گفت که مشایی احمدینژاد را سحر کرده است. مصباح در روند انتخابات سال ۹۲ ابتدا از کامران باقری لنکرانی حمایت کرد و شهادت داد که «روی زمین و زیر این آسمان کسی اصلحتر از آقای لنکرانی نمیشناسم ... امیدوارم که این شهادت برگ زرینی در کارنامه ۸۰ ساله من باشد» با این حال، گزینه اصلحتر او را شورای نگهبان تایید صلاحیت نکرد و مصباح به حمایت از سعید جلیلی روی آورد.
مصباح یزدی سال ۹۳ نیز در یکی از موضع گیریهایش در رهبری را بالاتر از لیاقت مردم خواند و گفت: «یکی از نعمتهای بسیار بزرگ برای ما امام راحل بود که بسیار بزرگ بود و بعد از رحلت ایشان وجود نعمت جانشین ایشان، رهبر معظم انقلاب است که خدا را شاهد میگیرم جامعه ما لیاقت چنین رهبری را ندارد.» طرح این موضوع واکنشهایی را به دنبال داشت؛ طوری که برخی همفکران هاشمی رفسنجانی آن را دفاع بد از ولایت فقیه خواندند.
مصباح یزدی در اولین اظهار نظر خود پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۶ نیز مخالفت با ولی امر مسلمین را شرک دانست و گفت: زمامدار صالح باید ذهن مردم را نسبت به آنچه از اسلام نمیدانند هوشیار کرده و به آنها آموزش دهد؛ البته در هر زمانی نیز نیازهای مردم مختلف است؛ در هر صورت باید بدانیم که مخالفت با ولی امر مسلمین به نوعی شرک است.
رویارویی هاشمی و مصباح در انتخابات خبرگان پنجم جدی تر بروز پیدا کرد طوری که با رای اصلاح طلبان به لیست هاشمی محمدتقی مصباح یزدی و محمد یزدی نتوانستند از تهران به مجلس خبرگان راه پیدا کنند. اما با درگذشت هاشمی شاهرودی نماینده خراسان رضوی در خبرگان، مصباح یزدی به دعوت از شاگردان مشهدی اش از این استان کاندیدا شد و نهایتا ۴ سال بعد به خبرگان بازگشت؛ هرچند که پیش از تحلیف به عنوان عضو خبرگان درگذشت.
تفکر مصباح یزدی در هسته اصلی خالص سازی
اگر چه یک سر رویارویی رسانهای امروز سعید جلیلی و حسن روحانی به انتخابات ۹۲ باز می گردد اما در پس آن جدال گفتمانها سنتگرا و مصلحتگراست. سعید جلیلی امروز بروز این ماجراست حال آنکه موتور پیشران او گفتمان مصباح یزدی است که هیچگونه آشتی با دنیای غرب پیدا نخواهد کرد؛ و آنطور که مصباح یزدی گروهها و نحلههای فکری مختلف داخلی را به رسمیت نمیشناخت با نگاه حق و باطل به جریانهای سیاسی نگاه میکند. این نگاه صفر و صدی است که آنها را به خالصساز مشهور کرده است. به طوری که حتی وقتی مثل دولت نزدیک به آنها نیز بر سر کار باشد، بر سر مذاکره سنگاندازی میکند.
۳۱۲۱۱
سعید جلیلی وارث گفتمان آیتالله محمدتقی مصباح یزدی و جریان سنتگرای پایداری است؛ جریانی که با نگاه ایدئولوژیک و بیانعطاف نسبت به جهان شناخته میشود. در مقابل، روحانی نماینده مشی مصلحتگرای آیتالله هاشمی رفسنجانی است؛ جریانی که تعامل و عملگرایی را بر انزوا ترجیح میدهد.

نظرات