به گزارش خبر باز ، تاتیانا استانووایا محقق مرکز کارنگی مسکو و مدیر عامل و بنیانگذار شرکت تحلیل سیاسی R.Politik در مقاله ای برای اندیشکده کارنگی نوشت:
این اولین نقطه انشعاب در رژیم پوتین نیست: نمونههای دیگر شامل الحاق کریمه در سال 2014 و مسمومیت رهبر مخالفان الکسی ناوالنی در سال 2020 است.
آنها به تدریج در حال جوانه زدن هستند . در مقابل، جنگ نخبگان روسیه را غافلگیر کرد و ناتوانی پوتین در به پایان رساندن سریع و پیروزمندانه را نشان می دهد و ماهیت و چشم انداز فرآیندهای سیاسی داخلی را به شدت تغییر می دهد.
رئیسجمهور برای اولین بار در حدود یک ربع قرن سلطنت خود، یک تصمیم استراتژیک رادیکال را تقریباً بهطور کامل به تنهایی اتخاذ کرده است. صرف نظر از اینکه نخبگان روسیه چقدر وفادار باشند، مهم نیست که چقدر آماده بوده اند تا با منطق پوتین سهیم شوند، یا حداقل خود را در برابر آن تسلیم کنند، این واقعیت را تغییر نمی دهد که جنگ بدون هیچ بحث و گفتگو بر سر آنها مطرح شده است.
اکنون نخبگان روسیه پس از بهبودی از شوک اولیه، به تدریج شروع به پذیرش واقعیت جدید و انطباق با آن، و بیدار شدن از ناامیدی محض در وضعیت دراز مدت هستند. رشد اولیه در حمایت از پوتین که تا حدودی ناشی از احساس نارضایتی شدید علیه غرب و انعطاف غیرمنتظره سیستم مالی روسیه است، جای خود را به ناامیدی و عدم درک از چگونگی بازگشت این کشور به مسیر می دهد. .
روشی که در آن یک تصمیم واقعاً مهم اتخاذ شد و کاملاً آشکارا بر اساس محاسبات اشتباه و اشتباهات بود و این فقط اقتدار پوتین را متزلزل نکرده است. نگرانی های عمیقی را در مورد نحوه برخورد با موضوعات دیگر توسط رئیس جمهور در آینده برانگیخته است.پوتین با به راه انداختن یک جنگ و سپس ناتوانی در پیروز شدن در آن در چند هفته اول، هم کسانی را که جنگ را یک اشتباه بزرگ می دانستند و هم کسانی را که معتقدند رژیم به اندازه کافی سخت و قاطع نیست ناامید کرد. اکنون یک اجماع ناگفته وجود دارد که یا باید فوراً با استفاده از همه ابزارهای موجود جنگ پیروز می شد یا از ابتدا شروع نمی شد.
امروز، به نظر بسیاری در عمودی قدرت، پوتین بیش از آنچه که می توانست بجود، گاز گرفت و سپس به اندازه کافی مصمم نبود که آن را از بین ببرد. رئیس جمهور بین یک سنگ و یک مکان سخت گیر کرده است:
پایان دادن به جنگ یک گزینه نیست (این یک شکست برای روسیه تلقی می شود)، اما او نمی تواند خود را مجبور کند که آن را یک بار برای همیشه به پایان برساند.
البته این موضوع قابل بحث است که روسیه واقعاً تا چه حد قادر است جنگ را با منابع موجود و توان نظامی خود به پایان برساند، اما تمرکز ما در اینجا روحیه درون نخبگان است و از دید شاهین ها، پوتین ضعیف به نظر می رسد.
این امر هر گونه همبستگی بین نخبگان با رئیس جمهور را کاهش می دهد و پایگاه حمایتی او را به طور فزاینده ای شکننده می کند.این هنوز به این معنا نیست که پایههای یک کودتای فرضی در درون نخبگان روسیه شکل میگیرد، یا اینکه هر کسی از اطرافیان پوتین آماده است تا علیه رئیسجمهور موضع بگیرد. احتمال وقوع چنین اتفاقی بسیار کم است، زیرا همان احساسات بیهودگی و ناامیدی دست به دست هم می دهند و با حالت فلج سیاسی همراه می شوند: حتی اگر کسی منافع خود و دیدگاهی جایگزین از وضعیت داشته باشد (خواه به نفع صلح باشد یا بیشتر و جنگ طلب)، از نظر سیاسی ناتوان می مانند، زیرا هر مکانیسمی برای اقدام سیاسی از بین رفته است.
نخبگان روسیه اتم یزه شده اند. هر فردی برای آینده خود می ترسد و در ترس دائمی از محکوم شدن زندگی می کند. عملکرد پوتین بهعنوان داور در حال کاهش است، اما او تنها «ضامن ثبات» باقی میماند ؛ حتی اگر ثباتی که مدتهاست از بین رفته است و صرفاً به این دلیل که مکانیسم دیگری برای حل و فصل درگیریهای بین نخبگان در روسیه پدیدار نشده است.
سیلوویکی ها یا سرویس های امنیتی از انتقام لیبرال ها می ترسند. تکنوکرات ها از موج جزر و مدی سرکوب می ترسند. و تجار بزرگ از شوروی شدن مجدد اقتصاد می ترسد.
بسیاری از مردم هنوز بر این باورند که فقط پوتین می تواند آنها را از این خطرات محافظت کند. ارزش او از این نظر حتی به عنوان یک شخصیت فیزیکی نیست، بلکه به عنوان مجموعه ای از ایدئولوژی هایی است که امکان بخیه زدن سیستم را به یک چیز کامل می دهد و اجتناب از ناآرامی های اجتماعی یا شکاف های داخلی ویرانگر می دهد.این فلج سیاسی نه با خشم گسترده، نه با تحریم های غرب و نه با بحران مالی و اقتصادی قابل درمان نیست. این نتیجه مستقیم ممنوعیت نخبگانی است که بیش از حد به پوتین وابسته هستند ...
با این حال، تنزل رهبری سیاسی پوتین به این معنی است که نخبگان روسیه باید تغییر کنند. قضاوت نادرست رئیس جمهور در مورد خطرات صنعت، بانکداری و انرژی روسیه و بی کفایتی در امور مالی و اقتصادی که با عدم اعتماد به اطرافیان و کارشناسان افزایش یافته است، منجر به تصمیمات دیرهنگام و نادرست خواهد شد.
اخیرا، رئیس جمهور از فرماندار منطقه کالینینگراد، آنتون علیخانوف، به دلیل شکایت از این که «عملیات نظامی ویژه»، همانطور که روسیه از جنگ در اوکراین می گوید، مشکلات لجستیکی در صنعت ساخت و ساز ایجاد کرده است، انتقاد کرد. پاسخ احساسی پوتین این بود که جنگ هیچ ربطی به آن ندارد و نباید برای توجیه شکست در سایر زمینه ها استفاده شود. این رویکرد به این معنی است که نخبگان باید به تنهایی با هر مشکلی مقابله کنند و همچنین این اعتقاد را تقویت می کند که رهبری کشور در ارزیابی صحیح پیامدهای جنگ و مدیریت مؤثر خطرات ناتوان است.
پوتین موقعیتی را ایجاد کرده است که برای آن آماده نبود و نمی داند چگونه با آن کنار بیاید، در حالی که سیستم قدرت روسیه که خود ساخته است به گونه ای ساخته شده است که از اتخاذ تصمیمات موثر به صورت جمعی و به صورت یکپارچه جلوگیری کند.
راه متعادل ؛ تهدید اصلی برای رژیم پوتین است. برای بقا، نخبگان روسیه باید سریعتر و فعالتر از رئیس جمهور حرکت کنند و مشارکت طاقت فرسا او را در فرآیند تصمیم گیری به حداقل برسانند.نخبگان روسی در حال یادگیری زندگی به روشی جدید هستند بدون اینکه ماهیت این واقعیت جدید را کاملاً درک کنند، در حالی که فعالانه و اغلب به طور شهودی به نوشتن قوانین جدید کمک می کنند.
این دگرگونی ماه ها طول خواهد کشید: شکنندگی فزاینده رهبری پوتین باعث افزایش تعداد درگیری های بین نخبگان، همراه با خودمختاری خود نخبگان خواهد شد. این بدان معنا نیست که روسیه شاهد کودتای ضد پوتین خواهد بود. فقط این که نخبگان آماده خواهند شد تا در دفاع از منافع خود قاطعانه تر عمل کنند، بدون اینکه دائماً از روی شانه های خود به پوتین بیش از حد منزوی نگاه کنند.
یک خواسته ناگفته در سیستم برای پوتینی متفاوت در حال شکل گیری است: خواسته ای که می توان آن را تزئینی توصیف کرد، خواه خود پوتین یا جانشین او باشد . رژیم باید بیاموزد که با زوال رهبر قوی سابق خود زنده بماند. عرصه سیاسی پاکسازی شده است، و جستجو برای جانشین یک تابو است، بنابراین یک رهبر مناسب کسی است که نقش اجتماعی پوتین را ایفا کند (بسیج جمعیت در اطراف رژیم و پرورش پوتینیسم به عنوان یک ایدئولوژی، در نتیجه تحکیم ثبات)، همان زمان در حاشیه اداره روزمره کشور روی دهد .
این به معنای عملی این است که نخبگان کمتر به پوتین نیاز خواهند داشت، کمتر به او متوسل میشوند، و بهویژه روی او بهعنوان یک داور یا محافظ حساب نمیکنند. اگر پوتین فردا بمیرد، حفظ قوی پوتینیسم به عنوان یک ایدئولوژی تحت یک جانشین ضعیف می تواند بدترین سناریو را برای اکثریت گروه های نخبه ثابت کند.
نتیجه اجتنابناپذیر همه اینها این است که پوتین در شکل کنونیاش بیشتر به بار سنگینی برای نظام تا نجات آن تبدیل می شود . این سیستم به دنبال راه هایی برای به حداقل رساندن نقش خود در تصمیم گیری های دولتی و در عین حال تضمین تداوم خود خواهد بود. این تنها راه برای جلوگیری از سقوط جامعه به ناآرامی در میان تشدید بحران اقتصادی است.
311311
واقعیت سیاسی جدیدی در روسیه در نتیجه اختلالات داخلی ناشی از جنگ علیه اوکراین در حال ظهور است.