اگر زمین نباشد بحث از هرگونه برنامه اقتصادی بی فایده است. زمین به معنای عام آن شامل دریا، فضا و محیط مجازی هم می-شود. پس از آن است که با انواع فناوری ها ساختمان مناسب ساخته، و آن وقت برای اینکه ساختمان به محیطی بسته در نیاید، ساختار یا سازمان راههای ارتباطی در داخل و روابط با محیط خارج بر حسب مأموریتِ تعریف-شده را مشخص می کند. مدیریت هنر و دانش به کارگیری همه توانمندی های ساختمانی، ساختاری و نیروی انسانی برای بهترین بهره وری است. در جاهایی که زمین نیست، زمینه کار آن را می کند. در امور اجتماعی، فرهنگی و انسانی زمینة مساعد کار زمین را می کند؛ تا زمینه آماده نباشد باز کاری نمی توان کرد و اگر ساختمانی، یا ساختاری تعریف شد و حتی بهترین مدیریت سرِ کار بیاید توفیق چندانی حاصل نمی شود، مگر آنکه مدیر تمام همّ خود، یا دست کم بخش مهمی از آن را صرف زمینه سازی کند. به قول معروف گویند «ثبت العرش ثم انقش، این ضربالمثلی است که بین بعضیها دائر و رائـج است. معنی ظاهری آن این است که «اول کاخ را بساز، بعد درصدد نقاشی و زیباسازی آن بر آی»!، کاخِ نساخته که نقاشی برنمیدارد!».یا در فلسفه می گویند: ثبوت الشیء فرع لثبوت مثبت له. یعنی موضوع را مشخص، یا زمین و زمینه را معلوم کن آنگاه هر نوع بنا بر روی آن امکان پذیر خواهد بود.
علت نوشتن این مختصر این بود که یکی از دوستان خوب و برنامه ریز، در کمیته آموزش و تحقیقات نمایندگان ادوار، آموزش (و پرورش) را بنگاه اقتصادی تعریف کرد. با این نگاه، زمینه و جهت گیری آموزشی از اقتصاد و اهداف اقتصادی شروع، و نتیجه گیری ها بر اساس آن حاصل می شود.
توجه به نوع نگاه همان زمینه و مقبولیت یا عدم مقبولیت یک برنامه است و مانند زمین یا موضوعی است که باید روی آن بحث شود. اگر ما آموزش یا آموزش و پرورش و آموزش عالی را بنگاه اقتصادی بنامیم و بدانیم یا بر عکس آن را بستر و زمینه بروز و ظهور همه استعدادهای دیگر در نظر آوریم نوع برخورد و بحث و بررسی های ما متفاوت می شود و نتیجه آن هم فرق می کند.
از این رو در مسایل عمومی کشور آموزش و نوع نگاه به آن نقش زمین یا زمینه را دارد. اگر موضوعش به مثابه زمین است نوع نگاه به آن و جهت بهره برداری مانند زمینه است. تا زمینه آموزش در کشور فراهم نشود، کار چندانی پیش نمی رود و توسعه ای در خور تحقق نمی یابد. به عبارت دیگر آموزش زمینه است و بدون آن هیچ کاری درست نیست؛ وقتی زمینه نباشد یا پُر نوسان باشد هر گونه فعالیت اقتصادی هم اثر واقعی نخواهد داشت.
این نوع تلقی همان سرمایه اجتماعی و فرهنگی است که وقتی رها شد، اگر حتی آموزش هم صورت گیرد ، برای کشور خیلی مفید و نتیجه بخش نخواهد بود و آموزش در خدمت دیگران قرار می گیرد. این نگاه همان نگاه فرهنگی است و فرهنگ شکل گرفته همه چیز را به نفع خود مصادره می کند. شما هم اکنون در کشور بنگرید با اینهمه آثار ترجمه درکشور هر چه آموزش هم قوی باشد درجهت رشد فرهنگ غیر است. وقتی فیلمها، نمایشنامه ها و داستانها رنگ و بوی دیگری داشته باشد آموزش هم به همان جهت خواهد رفت. اگر خودکم بینی حاکم شود و فرهنگ دیگری ما را جذب کند هر چه آموزش هم تقویت شود سود آن نصیب دیگری خواهد شد. همچنین اگر تلقی ما از آموزش اقتصادی باشد فرهنگ بومی و اهداف ملی تحت الشعاع آن قرار خواهد گرفت و سود و سود آوری ملاک خواهد شد. در اینصورت نخبه پروری، و چه بسا با معنای خاص آن ملاک می شود و نتیجه آن پرواز یا اعزام نخبگان به سوی کشورهای دیگر هدف می شود. تفاخر مدارس و دانشگاهها بر سر این خواهد بود که ما چند نفر با معدل چنین و چنان داشتیم و چه کسانی درکنکور قبول شدند یا به دانشگاههای خارج رفتند. وقتی عقیده ها را هدف گرفتند، وقتی تشتت فکر به نام آزادی بیان و عقیده جای آن را گرفت، و با بی بند و باری یکی شد و هویت ملی را به خطر انداخت کار اقتصادی هم برای کشور ثمربخش نخواهد بود و میوه اش را دیگران خواهند چید.
بنابر این آموزش بنگاه اقتصادی نیست. آموزش (و پرورش) بستر برای هر نوع سرمایه گذاری است. در دل این سرمایه گذاری وسیع است که باید همه چیز شکل بگیرد. اینکه بگوییم آموزش هم اقتصاد دارد با اینکه از آغاز آن را بنگاه اقتصادی بنامیم بسیار متفاوت است.
اینکه تشبیه کردم که آموزش همانند زمین و زمینه است، برای این است که زمین مال خدا است، آسمان و زمین، و هر چه بین آنهاست مال او است، له ما فی السموات و الارض یا له ملک السموات والارض، و ما بینهما. پس ما مالک نیستیم چون مال خدا است و مال خدا مربوط به همه مردم است و مالکیت عمومی یعنی عدم مالکیت فردی یا خصوصی و یا خارج از حیطة اقتصادی متعارف و به اصطلاح خاص.
می بینیم وقتی که زمین به مالکیت فردی و خصوصی و اختصاصی در آمد و هویت اقتصادی پیدا کرد هوا و آب هم خراب شد. وضعیت آب و هوا را در دنیا و به ویژه کشور خودمان می بینیم که بحرانی است.
من بحث فقهی نمی کنم. اما مالکیت در ازای کار است، و این را خدا گفته است لیس للانسان الا ماسعی. وقتی چنین شد «من احیا ارضاً میتاً فهی له» یعنی «هر که زمین بایری را دایر کند مال اوست» تا وقتی به این کار ادامه می دهد این مالکیت مدیرگونه معتبر است.کارخانه هم همینطور است تا وقتی به عموم سود می رساند در اختیار مدیر است و اگر زمین بایر شد یا کارخانه تعطیل شد زمینش مال او نخواهد بود. وقتی شهر نشینی زیاد شد، وقتی زمین فروشی و فضا فروشی به نحو سوداگری باب شد سرنوشت ما هم از این بهتر نمی شود. زمین شامل آب و هوا (محیط زیست) هم است.
زمینه هم مال مردم است. مردم باید زمینه را باور کنند، سرمایه اجتماعی اساس و زمینه ساز است، مسؤلان در تشکیل یا انحطاط زمینه نقش بسزایی دارند.
به آموزش باید همانند زمین و زمینه نگاه کرد؛ همانند آب و هوا است که مال همه است. پس آموزش هم مال و حق همه است ، همه وزارتخانه ها و عموم سازمانهای خصوصی و عمومی و کل مردم از آن استفاده می کنند. مانند غذا است. سازمانهای تهیه کننده غذای روزانة مردم بنگاههای اقتصادی نیستند. بهداشت و درمان هم همینطور است، چون با جان مردم در ارتباط اند.
اگر نگاهمان را عوض کنیم آموزش را حق طبیعی و بدیهی همه مردم می دانیم که کشور باید بیشترین سرمایه گذاری را نه برای دریافت سود کوتاه مدت همانند بنگاه اقتصادی برای آن بنماید بلکه آن را پایه و اساس همه برنامه ریزی ها تلقی کند. آنوقت خانواده ها باید محبت محور، آموزش ابتدایی تربیت محور، آموزش متوسطه مهارت محور، آموزش عالی پژوهش محور و تخصص و فوق تخصص محور باشد. متقاضیان و مخاطبان آموزش ابتدایی همه مردم، آموزش متوسطه برای بازار کار و فعالیتهای عمومی، و متقاضیان آموزش عالی جامعة متخصصان خواهند بود.
متولیان باید دیدگاههاشان را تصحیح کنند؛ تا دیدگاه تصحیح نشود وصله پینه ها برای اصلاح نظام آموزشی مشکلی را حل نمی کند.
در هر برنامه اقتصادی چهار عنصر بسیار مهم است زمین، ساختمان، ساختار (سازمان) و مدیریت.