نکته اصلی این بیانیه اینست که صادرکنندگان آن فقط چیزی را به عنوان اسلام قبول دارند که در برابر اهانت غربیها به پیامبر و قرآن و در برابر معیارهای دوگانه مدعیان تمدن و حقوق بشر علیرغم تمام ظلمها، فشارها، چپاولها، دروغگوئیها و آدمکشیهایشان سکوت کند و میل و اراده سران کشورهای غربی را کپی برابر اصل واقعیت بداند.
وقتی «شارلی ابدو» به پیامبر اسلام اهانت میکند باید سکوت کرد، وقتی رئیسجمهور فرانسه به بهانه آزادی از اهانت کنندگان به خدا و اسلام و مقدسات میلیاردها مسلمان حمایت میکند نباید بیانیه صادر کرد، وقتی همین مدعیان آزادی در همان فرانسه حجاب را ممنوع میکنند نباید مچشان را گرفت که این چه نوع آزادی است که شما ادعای آن را دارید، هنگامی که منکران «هولوکاست» را در اروپا محکوم به زندان میکنند باید به تمدن غرب آفرین گفت و زمانی که رئیسجمهور آمریکا چشم خود را بر جنایت مُثله کردن جمال قاشقچی نویسنده اهل عربستان میبندد و به مهمانی قاتل او میرود نباید اعتراضی کرد ولی اگر یک فقیه که در شناخت اسلام سرآمد است حکم به ارتداد نویسندهای بدهد که عروسک کوکی دولتمردان غربی و سازمانهای جاسوسی سیا و موساد و اینتجلیجنت سرویس شد و با نوشته خود به پیامبر اسلام و قرآن کریم اهانت کرد، اینان نهتنها آن را با اسلام مورد نظر خود منطبق نمیدانند بلکه احساس وظیفه میکنند علیه آن بیانیه هم بدهند و سکوت در برابر چنین حکمی را ذَنب لا یُغفَر بدانند!
علاوه بر اینکه حکم امام خمینی درباره سلمان رشدی، از احکام قطعی فقه اسلام است و پشتوانه علمی غیرقابل تردید دارد، موضعگیری در برابر شیطنتی که غربیها در سال ۱۳۶۷ از طریق سلمان رشدی برای مبارزه با اسلام کردند، توانست توطئه سنگین آنها را خنثی کند و مانع ادامه این شیطنت خطرناک شود.
نفاق پنهان شده در جبههگیری سران کشورهای غربی در برابر حکم ارتداد سلمان رشدی به بهانه آزادی قلم، شاید آن روز برای بسیاری از مردم خود غرب هم روشن نبود ولی تحرکاتی که بعدها در اروپا و آمریکا در زمینه اهانت به ادیان الهی از مسیحیت گرفته تا اسلام صورت گرفت و مواضع دوگانهای که دولتهای غربی در برابر این تحرکات نشان دادند، ماسکها را از چهره واقعی سران این دولتها کنار زد و همه فهمیدند که موضعگیری امام خمینی و عموم مسلمانان جهان در برابر اهانت سلمان رشدی به پیامبر اسلام و قرآن، بسیار بموقع و دقیق بود.
مشکل کسانی که خود را مسلمان میدانند ولی از اقداماتی از قبیل صدور حکم ارتداد سلمان رشدی احساس شرمساری میکنند اینست که اسلام را از سرچشمه وحی دریافت نکردهاند. این، اسلام بیگانه از وحی است که بعضی افراد را در برابر تهاجمات دشمنان دین مرعوب میکند بطوری که موضعگیری کردن در برابر آنهمه جنایات به نام آزادی و دین و فرهنگ و تمدن را وظیفه خود نمیدانند ولی خود را موظف میدانند در برابر حکم قطعی اسلام علیه یک قلم به مُزد اغفال شده و آلت دست سازمانهای جاسوسی غرب بایستند و از چنین فرد هتاکی حمایت کنند و او را که شهرتش را از هتاکی به دست آورده «نویسنده نامدار» بنامند!
توصیهای که به اینگونه افراد میتوان کرد اینست که اگر با نظام و انقلاب و دولتمردان کشورتان مشکل دارید، این مشکل را به احکام اسلامی تعمیم ندهید. با این روش، نهتنها به جائی نمیرسید بلکه از مسیر واقعی دین هم دور میشوید. اهل انتقاد و اعتراض باشید ولی احکام دین را از مجرائی غیر از سرچشمه وحی جستجو نکنید و بدانید که اسلام انفعالی، بیراههای بیش نیست.
21302
روزنامه جمهوری اسلامی نوشت : مضروب شدن سلمان رشدی در نیویورک، عدهای را واداشت بیانیهای منتشر کنند که در آن به صراحت گفتهاند اگر اسلام به مرگ نویسنده نامداری همچون سلمان رشدی حکم میدهد، ما به چنین اسلامی کافر هستیم.