• 5/1/2025 5:19:28 PM
  • دسته‌بندی: سایر / «فکر می‌کنید پانصد هزار نفر را با سواد کردن کار آسانی بود؟» /

«فکر می‌کنید پانصد هزار نفر را با سواد کردن کار آسانی بود؟»

«فکر می‌کنید پانصد هزار نفر را با سواد کردن کار آسانی بود؟»
«فکر می‌کنید پانصد هزار نفر را با سواد کردن کار آسانی بود؟»

به گزارش خبرگزاری خبر باز به نقل از ایبنا، «بچه شهری که به ایل می‌آید، می‌ترسد و آب می‌شود و سگ زرد را شغال می‌بیند». حق با [محمد] بهمن‌بیگی بود؛ تحمل دشواری‌های زندگی ایلی، کاری نبود که از توان درس‌خوانده‌های نازپرورده شهری برآید. از همین رو بود که بهمن‌بیگی نمی‌توانست معطل تصمیم‌های دولتی بماند و آن‌قدر بردبار باشد تا آموزش دیده‌های شهری، راه و شیوه کار با کودکان ایلی را بیاموزند.

او خود از ایلیاتی‌ها کسانی را برگزید که دست‌کم خط و حساب بدانند و با راه و روش درس دادن به بچه‌ها، بیگانه نباشند. دستمزدی هم برای آن‌ها درنظر گرفت. با این همه، خود او در کنارشان ماند و تک‌تک دانش‌آموزان را آزمایش کرد تا از درستی کارها مطمئن باشد. این‌ها برمی‌گشت به سال‌ها پیش؛ یعنی روزگاری که بهمن‌بیگی همه جا رفته بود و روسای ریز و درشت را دیده بود تا آن‌ها را راضی کند که بپذیرند به بچه‌های کوچ رو ایل هم می‌توان آموزش داد و باسوادشان کرد. اما هر بار به او گفته بودند که «مدرسه‌های سیار، خواب و خیال است. ابتدا باید ایل یکجانشین شود.»


بهمن‌بیگی ناامید نشد. برنامه‌ای را نوشت و روسای آموزش و پرورش را واداشت تا آن را بپذیرند. بر پایه این برنامه، آموزش عشایر باید برای پایه‌های اول تا چهارم مدرسه‌های سیار و برای پایه‌های پنجم تا نهم، مدرسه‌های شبانه‌روزی بسازد. مدرسه‌ای هم برای آموزش آموزگاران ویژه عشایر ساخته می‌شد. بدین گونه ۷۸ مدرسه در ایلات و عشایر بنیانگذاری شد و آموزش و پرورش در سال ۱۳۳۲ اداره آن‌ها را به بهمن‌بیگی سپرد.

از این زمان کوشش مدام بهمن‌بیگی آغاز شد. سی سال رنج برد و با ایل کوچ کرد تا کودکان عشایری را با سواد کند. بنیانگذاری چند هزار مدرسه سیار عشایری، آموزش نزدیک به ده، هزار آموزگار عشایری و با سواد کردن پانصد هزار کودک ایل، گوشه‌ای از کارهای شگفت‌آور این مرد سخت‌کوش بود. خود او در سال‌های پایانی زندگی، هنگامی که به راه سنگلاخی و دشواری می‌نگریست که با گام‌های شوق پیموده بود، می‌گفت: «فکر می‌کنید پانصد هزار نفر را با سواد کردن کار آسانی بود؟ من به این کار افتخار می‌کنم.»

بنیانگذار آموزش و پرورش عشایری در ایران

بهمن‌بیگی، بنیان‌گذار آموزش و پرورش عشایری در ایران بود. وی پس از پایان دوره کارشناسی حقوق در دانشگاه تهران، با مشاهده وضعیت عشایر و با قانع کردن دولت وقت به همکاری، در زمینه برپایی مدرسه‌های سیار برای بچه‌های ایل شروع به فعالیت کرد. او توانست دختران عشایری را نیز به مدرسه‌های سیار جلب کند و نخستین مرکز تربیت معلم عشایری را بنیان نهد. او تجربه‌های آموزشیِ خود را در چند کتاب در قالب داستان نوشته است.

بهمن‌بیگی یکی از تاثیرگذارترین افراد در عرصه فرهنگ ایران است. او میراثی ماندگار از خود به‌جا گذاشته است. همه کودکانی که در ایل به‌ دنیا آمده‌اند و توانسته‌اند درس بخوانند وامدار تلاش‌های بهمن‌بیگی هستند. او در ایل قشقایی و به هنگام کوچ به‌ دنیا آمد. با این‌که در تهران درس خواند و مدتی هم در آمریکا آموزش دید، اما حال و هوای شهر و کار اداری با روحیاتش سازگار نبود. او بعد از اتمام تحصیلات، به ایل بازگشت و تمام توانش را صرف راه‌اندازی مدارس عشایری کرد. او با روحیه خستگی‌ناپذیر و تلاش بی‌وقفه، امکان تحصیل دختران عشایر را نیز فراهم کرد. علاوه بر این، او مرکزی هم برای تربیت معلمان عشایر تاسیس کرد.

کتاب‌های اثرگذار مردی از ایل قشقایی

محمد بهمن‌بیگی گاهی خاطرات و تجربیات خود را در زمینه مدارس عشایری، زندگی در ایل و سرگذشت خانواده‌اش، به رشته تحریر درآورده است. مشهورترین اثر او کتاب «بخارای من، ایل من» است.

مجموعه آثار محمد بهمن‌بیگی پنج کتاب او را شامل می‌شود: «اگر قره‌قاج نبود»، «بخارای من ایل من»، «طلای شهامت»، «عرف و عادت در عشایر فارس» و «به اجاقت قسم».

کتاب «اگر قره‌قاج نبود» خاطره‌های محمد بهمن‌بیگی است. خاطره‌هایی از دوران مختلف زندگی او؛ روزگار جوانی، برپا کردن چادرهای سپید مدارس عشایری در دل طبیعت زیبا، خاطرات جنگ جهانی و … بخش‌هایی از این کتاب هستند.

«بخارای من، ایل من» اثر مهم محمد بهمن‌بیگی است. نثر زیبای او در کنار خاطراتی که از زندگی و دنیای عشایر روایت می‌کند، این کتاب را به نمونه منحصربه‌فردی تبدیل کرده است که خواندن آن سفری است در دل طبیعت زیبا همراه با کوچ ایل قشقایی. «بخارای من، ایل من بود. ایل من قشقایی، همچون دریاست، همچون دریا برقرار و پابرجاست، گاه فرو می‌نشیند و گاه می‌جوشد، گاه آرام می‌گیرد و گاه می‌خروشد.»

بهمن‌بیگی بر این عقیده است که «شهامت، عالی‌ترین و محترم‌ترین صفت آدمی است.» او در کتاب «طلای شهامت» بخشی از زندگی خودش را روایت می‌کند. بهمن‌بیگی با آن همه خدمت فرهنگی و آن رنج عظیمی که برای راه‌اندازی مدارس عشایری متحمل شد، متهم به خیانت می‌شود. او در این کتاب ماجرای فرارش از شیراز و پناه گرفتنش در تهران را نقل می‌کند. او پیشنهاد دوستانش را برای ترک وطن، نمی‌پذیرد و می‌ماند تا از این گرفتاری هم به سلامت رها شود.

بهمن‌بیگی خود اهل ایل قشقایی است و زندگی در ایل را تجربه کرده است و با زیر و بم این زندگی آشناست. او در کتاب «عرف و عادت در عشایر فارس»، رسوم و عادات ایل قشقایی را روایت می‌کند. او در این کتاب عرف و عادت این ایل را از نظر حقوق مدنی، کیفری و آیین دادرسی بررسی می‌کند. مثلا درباره رسوم مربوط به ازدواج و تعدد زوجات می‌گوید: «در ایل و طوایف قشقایی به استثنای موارد نادر، مردان یک زن بیشتر ندارند و داشتن چند زن را ننگین و مذموم می‌دانند.» این کتاب هم نمونه کمیابی است در زمینه شناخت ایل قشقایی. درباره هیچ‌کدام از ایل‌ها و طوایف ایرانی چنین کتابی با این دانش و شناخت وسیع و عمیق نوشته نشده است.

مهم‌ترین کار محمد بهمن‌بیگی تاسیس مدارس عشایری است. کتاب «به اجاقت قسم» شکل‌گیری و راه‌اندازی مدارس عشایری را روایت می‌کند. نویسنده در این کتاب به مشکلات و موانع موجود برای آغاز چنین حرکت بزرگ و ماندگاری می‌پردازد. خوانندگان این کتاب افزون بر آشنا شدن با آموزش و پرورش عشایری با دنیا و زندگی مردمان در ایل و هنگام کوچ نیز آشنا می‌شوند. زبان شیوا و زیبای بهمن‌بیگی، تجربه سفر خواننده را به دل طبیعت همراه مدارس سیار عشایری، دلپذیر و لذت‌بخش می‌کند.

کلید مشکلات عشایر در لابه‌لای الفباست

بهمن‌بیگی که خود پرورده درد و رنج ایلی بود و در این چالش بزرگ آغازگر و تلاشگر شد. شاید خود نیز در آن زمان بر این باور نبود که قدمی که برداشته است چگونه به بار خواهد نشست اما مصمم بود و با تمام توان در این عرصه گام گذاشت. وی به تجربه و مطالعه در میان ایل دریافته بود که تنها راه نجات عشایر در بالا بردن سطح سواد جمعیت عظیم آنان است. دریافته بود که کلید مشکلات عشایر در لابه‌لای الفبا است.

بهمن‌بیگی به مشکلات و کمبودهای مردم ایل خود آشنایی داشت. می‌دانست که در ایل مدرسه‌ای برای سوادآموزی مردم عادی، وجود ندارد. درس خواندن و با سواد شدن مخصوص فرزندانِ خوانین و توانمندان است. در میان عشایر نه‌تنها مدرسه‌ای دولتی یافت نمی‌شد، بلکه هیچ نهاد دولتی به جز نیروی نظامی برای نظارت بر مردم عشایر وجود نداشت. خوانین و توانمندان ایلی، برای تعلیم کودکان خود، معلم سرخانه داشتند و هزینه این معلمان را پرداخت می‌کردند. ولی مردم عادی قدرت تامین هزینه‌های معلمین سرخانه را ندشتند و به همین دلیل فرزندان آن‌ها از دسترسی به سواد بازمی‌ماندند.

تنها نظام موفق در آموزش عشایری ایران

بهمن‌بیگی درباره آموزش به عشایر ایران می‌گوید: «آن‌چه من می‌خواستم، تعمیم این مکتب‌ها و مدارس خصوصی بود. می‌خواستم که نعمت سواد عمومیت یابد و همگانی شود تا فقیر نیز مثل غنی و چوپان‌زاده هم مانند خان‌زاده بر این سفره کریم بنشیند.» وی تلاشی را آغاز کرد که این کمبود را به ترتیبی حل کند و با توسل به خوانین درجه دو (نه سران و رهبران ایل) و ثروتمندان طایفه‌ها، حمایت آن‌ها را برای تامین حقوق تعدادی معلم را به دست آورد و چندین مدرسه در میان عشایر راه انداخت. این روش در مدارس محدود اولیه موثر و مفید بود، اما در درازمدت دچار مشکل شد و مشارکت‌کنندگان از تامین حقوق آموزگاران خودداری کردند و همکاری مردمی با وی قطع شد. بهمن‌بیگی با تلاش بی‌امان خود، سرانجام وزارت فرهنگ را قانع و راضی برای تامین بودجه این مدارس کرد. طرح وی که به کمک کارشناسان اصل چهار تهیه و تدوین شده و مناسب برای کوچ‌روی بود سرانجام به تصویب دولت رسید و از این تاریخ بهمن‌بیگی رسما از طرف دولت مامور اجرای طرح آموزش در میان ایل قشقایی شد و بعدا به درخواست دولت آن را به تمام عشایر ایران توسعه داد و به مدت سه دهه آن را اجرا و مدیریت کرد.

شمع زندگی بهمن‌بیگی در روز یازدهم اردیبهشت ۱۳۸۹ خاموش شد و به سرای دیگر پیوست. او در سال ۱۲۹۹ در خانواده‌ای از تیره بهمن‌بیگلو ایل قشقایی و به هنگام کوچ دیده به جهان گشوده بود. ده ساله بود که به همراه پدر و مادر، به ناچار از ایل جدا شد و به تهران آمد. آرام‌آرام درس خواند و به دانشکده حقوق رفت و دوره کارشناسی حقوق را در سال ۱۳۲۱ به پایان برد. او دارنده جایزه فراملی یونسکو در مبارزه با بی‌سوادی بود. یادش گرامی باد.

منابع

عباسی، اسدالله، بررسی و تحلیل اهداف تعلیم و تربت عشایر با تکیه بر دیدگاه‌های تربیتی بهمن‌بیگی، فصل‌نامه تدریس‌پژوهی.

یوسفی، امرالله، قصه آفتاب، انتشارات قشقایی.

ملک‌زاده، الهام، مدارس عشایری ایران در دوره پهلوی، شیرازه

بهمن‌بیگی، محمد، بخارای من ایل من، شیراز: انتشارات همارا.

بهمن‌بیگی، محمد، طلای شهامت، شیراز: انتشارات همارا.

بهمن‌بیگی، محمد، به اجاقت قسم (خاطرات آموزشی)، انتشارات نوید.

بهمن‌بیگی، محمد، اگر قره‌قاچ نبود، باغ آینه.

۲۵۹




او در ایل قشقایی و به هنگام کوچ به‌ دنیا آمد. با این‌که در تهران درس خواند و مدتی هم در آمریکا آموزش دید، اما حال و هوای شهر و کار اداری با روحیاتش سازگار نبود. او بعد از اتمام تحصیلات، به ایل بازگشت و تمام توانش را صرف راه‌اندازی مدارس عشایری کرد.