• 3/30/2025 4:06:37 PM
  • دسته‌بندی: سایر / هیپی‌ها، توریست‌هایی که شپش در جیبشان سه‌ قاپ می‌انداخت! /

هیپی‌ها، توریست‌هایی که شپش در جیبشان سه‌ قاپ می‌انداخت!

هیپی‌ها، توریست‌هایی که شپش در جیبشان سه‌ قاپ می‌انداخت!
هیپی‌ها، توریست‌هایی که شپش در جیبشان سه‌ قاپ می‌انداخت!

به گزارش خبرگزاری خبر باز، در اواسط دهه پنجه بهار که می‌شد سیل هیپی‌های جوان غربی به سوی شرق به راه می‌افتاد. مبدا غالب آن‌ها انگلیس، فرانسه، آلمان و کشورهای اسکاندیناوی و مقصدشان کاتماندو (پایتخت نپال) ارض موعود هیپی‌های جوان و غالبا بی‌پول بود.

آن‌ها برای رفتن از اروپا تا کاتماندو باید کشورهای زیادی را در مشرق‌زمین زیر پا می‌گذاشتند و به همین خاطر کشورهایی چون ترکیه، افغانستان، ایران، پاکستان، هند با هر بهار شاهد هجوم انبوه هیپی‌هایی بود که با موهای ژولیده، شلوارهای وصله‌زده، کوله‌ای بر دوش و دوربین در دست در خیابان‌ها به راه می افتادند، چند روزی را در مسافرخانه‌های درجه پایین بیتوته می‌کردند و به راه خود به سوی سرزمین موعودشان ادامه می‌داند.

در نوروز ۱۳۵۶ خبرنگار روزنامه اطلاعات گزارشی میدانی از حضور هیپی‌ها در تهران تهیه کرد. این گزارش را که روز چهارشنبه دهم فروردین ۵۶ در صفحه ۵ روزنامه یادشده منتشر شد در پی می‌خوانیم:

«کاتماندو» برای غالب هیپی‌ها به‌راستی ارض موعود است. برای نسل عصیانگری که خود را ثمره تلخ جنگ جهانی و عصر غلبه الکترونیک بر جهان هستی تلقی می‌کند، کاتماندو در دل کشور سر به آسمان کشیده هیمالیا همان بهشت گمشده است که اینک آن را یافته‌اند.

به این لحاظ نه رقص‌های دل‌انگیز زنان زیباروی کازابلانکا و استانبول، نه زیبایی‌هایی به‌یادماندنی شیراز و اصفهان و نه جذبه گلدسته‌های تاج‌محل هیچ‌کدام نمی‌تواند قلب و روح هیپی‌های غربی را تسخیر کند و آن‌ها را دیوانه‌وار به سوی خود بخواند. با این حال موقعیت جغرافیایی کشور ما چنان است که برای عبور از غرب به شرق یا از شرق به غرب حتما باید از ایران گذر کرد.


به این لحاظ در اوایل بهار، در مرزهای ایران در غرب (بخصوص بازرگان) صف‌هایی طویل از انبوه اتومبیل‌هایی تشکیل می‌شود که هیپی‌ها برای انجام تشریفات قانونی مربوط به ورد و خروج اتباع بیگانه و رسیدن به مرز شرقی ایران بی‌تابی می‌کنند.

از بازرگان تا زابل و زاهدان، راه بسیار درازی است. و به این خاطر هیپی‌هایی که از بازرگان وارد می‌شوند خواه ناخواه یکی دو هفته میهمان شهرهای مختلف ما خواهند بود. اینان میهمان‌هایی هستند که جای‌شان در مباحث کلاسیک جلب توریست خالی است.

«جلب توریست» امروزه به صورت راه مهمی برای درآمد ارزی تلقی می‌شود و از این لحاظ اسپانیا که بزرگ‌ترین کشور توریستی جهان است از طریق جلب و جذب توریست درآمدی هم‌پای درآمد نفت دارد. اما هیپی‌هایی که به عشق دیدار از کاتماندو از مرز بازرگان وارد کشور ما می‌شوند بر درآمد ارزی کشور ما دیناری اضفاه نمی‌کنند چراکه آن‌ها به جز گیتار و قلب بی‌قرار و همیشه عاشق خود چیزی به همراه ندارند. با جیب خالی می‌آیند و با جیب خالی بازمی‌گردند.

مسافرخانه بین‌المللی!

هیپی‌ها پس از ورود به بازرگان، باید مسیری بسیار طولانی را طی کنند. به این لحاظ مسافرخانه‌های شهرهایی چون ماکو، خوی، مرند، تبریز، میانه، زنجان قزوین، تهران، آمل، بابل، شاهی، ساری، گرگان، سبزوار، مشهد، بیرجند، زاهدان و زابل در فصول بهار و تابستان از انبوه میهمان خارجی پذیرایی می‌کنند که از خارجی بودن فقط اسم و زبانش را دارند و برخلاف میهمانان خارجی هتل‌هایی چون هیلتون و شرایتون و هایت و شاه عباس، حداقل قیمت ممکن را می‌پردازند و با چندین بار چک و چانه هم می‌پردازند.

بعضی از این هیپی‌ها نام و مشخصات و قیمت مسافرخانه‌های درجه ۳ و ۴ ایران را چنان می‌شناسند که گویی سال‌های سال در ایران زندگی کرده‌اند. دلیل این مسئله هم روشن است؛ هیپی‌هایی که یک بار از ایران گذر کرده‌اند و پس از رسیدن به ارض موعود و سپری کردن ایام لذت و خلسه و بی‌خبری، به سرزمین خود بازمی‌گردند، بعد از توصیف جذبه‌های از یاد نرفتنی کاتماندو از مسافرخانه‌های ترکیه و ایران و افغان و هند می‌گویند. به همین لحاظ است که مثلا مسافرخانه ۵۵ اتاقی امیرکبیر تهران که در ماه‌های بهار و تابستان از انبوه هیپی‌ها و مسافرهای کم‌پول خارجی موج می‌زند، شهرتی بین‌المللی پیدا کرده است.

در مسافرخانه امیرکبیر و مسافرخانه‌های ارزان‌قیمت خیابان‌های چراغ‌برق و ناصرخسرو هر شب تا صبح صدای گیتار و آواز دسته‌جمعی هیپی‌ها بلند است. وقتی به محفل آن‌ها بروید، بی‌قیدی و سادگی از آن می‌بارد. هیپی‌ها حتی در مواردی اصول بهداشت را هم رعایت نمی‌کنند. بر سر سفره محقرشان همیشه نان و پنیر و ساندویچ است. به همین لحاظ هرگز در رستوران‌ها نمی‌توانید سراغی از هیچ هیپی مسافر بگریرید. در حالی که بسیاری از لبنیاتی‌ها، نانوایی‌ها و ساندویچ‌فروشی‌ها همیشه از انبوه هیپی‌های در صف ایستاده موج می‌زند و گه‌گاه در چلوکبابی‌های درجه ۳ چند تایی از آن‌ها به چشم می‌خورند.

پای صحبت هیپی‌ها

در مسافرخانه امیرکبیر با چند نفر از آن‌ها گفت‌وگو کرده‌ایم. «هلنا» دختر ۱۹ ساله‌ای که به همراه پنج نفر از هیپی‌های کالسروهه (آلمان) آمده بود می‌گفت: «تهران شهر شلوغی است. هیچ‌ جای دنیا این‌قدر شلوغ و پرازدحام نیست اما علاوه بر شلوغی، این شهر یک خصوصیت دیگری هم دارد، مردمش خیلی مهربان‌اند.»

مقصدتان کجاست؟

بی‌معطلی جواب داد: کاتماندو.

چرا کاتماندو؟ مگر آنجا چه خبر است؟

شما نمی‌توانید بفهمید آنجا چه خبر است. مگر این‌که قلب‌تان مالامال از عشق و آرزو باشد.

منظور عشق و طبیعت و بی‌خبری است؟

زندگی در دامنه رفیع‌ترین قلل دنیا، زندگی در اوج طبیعت زیبا. آه اگر بدانید چه لذتی به آدم می‌دهد. زندگی یعنی کاتماندو... یعنی عشق و بی‌خبری!

قبلا هم کاتماندو را دیده‌اید؟

نه ولی خیلی شنیده‌ام. دلم شب و روز هوای کاتماندو را می‌کند.

از «جان» هیپی همراه هلنا که رفتارشان مثل لیلی و مجنون است سوال کردیم: چرا موی‌تان را نمی‌زنید؟

چون من یک هیپی هستم.

هیپی یعنی چه؟ این فلسفه چه چیزی به شما می‌دهد و تا چه حد از حیث روحی سیراب‌تان می‌کند؟

هیپی یعنی انسان و لاقید بی‌بندوبار. آدم که هیپی می‌شود همه چیز را فراموش می‌کند حتی خودش را.

اهل کجایید؟

اهل تمام دنیا، اهل ایران، اهل افغانستان، اهل نپال...

در شناسنامه‌تان چه چیز نوشته شده؟

هیچ چیز!

نشان کدام دولت را دارد؟

آلمان. مگر فرقی هم می‌کند؟

چقدر تحصیل کرده‌اید؟

هنوز تمام نشده. دانشجوی جامعه‌شناسی هستم در دانشگاه کالسروهه.

خیام و سقراط

در یک مسافرخانه دیگر خیابان چراغ‌برق با دختر و پسر جوانی صحبت کردیم که از انگلستان راه افتاده بودند، از لیورپول.

گفتیم: این همه راه به چه خاطر آمده‌اید؟

می‌خواهیم دنیا را بگردیم. همه جای دنیا را.

که چه بشود؟

که تصمیم‌ بگیریم چه‌جوری زندگی کنیم!

مگر زندگی ماشینی غرب چه عیب و ایرادی دارد؟

آه، نگویید آقا حال ما از این زندگی دارد به هم می‌خورد.

زندگی کشورهای شرقی هم کم‌کم دارد مثل غرب می‌شود. شما در شرق دنبال چه چیزی هستید؟

خودمان هم نمی‌دانیم دنبال چه چیز می‌گردیم، ولی حس می‌کنیم ته دل‌مان خالی است و این خلأ عذابمان می‌دهد. زندگی غربی نمی‌تواند این خلأ وحشتناک و ترس‌آور را پر کن. حیف از شرق، شرق هم دارد مثل غرب می‌شود. ماشین لعنتی دارد زندگی را و حقیقت را می‌کشد.

خوب، بالاخره چی می‌شود؟ یا چی باید بشود؟

نمی‌دانیم، اگر می‌دانستیم که از این سرگشتگی و سردرگمی رها می‌شدیم.

پس دنیا با شما چه باید بکند، یا شما با دنیا چه می‌خواهید بکنید؟

ما با دنیا کاری نداریم، به شرطی که دنیا با ما کاری نداشته باشد.

آیا دل‌تان می‌خواست دنیای امروز، مثل عصر حجر بود، یا زمان اپیکور و سقراط و ارسطو یا حتی خیام؟

آه، خیام را گفتید، ما عاشق خیام هستیم. در تمام تاریخ اگر یک نفر بوده باشد که حرف ما را بفهمد همین خیام است.

سارتر و کافکا و کامو و هایدگر و فلاسفه‌ای از این دست چی؟

نه، این‌ها هیچ‌کدام‌شان به پای خیام نمی‌رسند. به نظر ما خلأیی که ما امروز در ته دل‌مان حس می‌کنیم فقط خیام در ته دل خود حس می‌کرد.

چرا؟

چون خیام بیشتر از همه از دردها و رنج‌های بشر از زندگی آگاه بود. اصلا اگزیستانسیالیسم را خیام به وجود آورد.

آیا از حقایق زندگی آگاهی دارید؟

نه، آگاهی دشمن آسایش و سلامت روحی بشر است. بشر هرچه بیشتر بداند، بیشتر احساس بدبختی و خلأ می‌کند و بیشتر حس می‌کند که نمی‌داند.

شما چقدر درس خوانده‌اید؟

ما تا دانشگاه هم رفتیم. من حقوق می‌خوانم و «ویتا» فلسفه.

از هیپی دیگری به اسم «کلارد» پرسیدم: چرا هر شب نان و پنیر می‌خورید؟

این‌جوری راحت‌ترم. مگر آن‌هایی که صبحانه خاویار و شامپاین می‌خورند و به سرمایه‌داری خود فخر می‌کنند چه می‌کنند؟ هردوی‌مان خواهیم مرد و همه چیز تا ابد برای هردوی‌مان تمام خواهد شد و ترس هردوی‌مان همین است.

شما کمونیست هم هستید؟

اوه، هرگز! سرمایه‌داری بد است خیلی بد است، اما کمونیسم هم نفرت‌انگیز است، آدم را خفه می‌کند.

رده سوم شما چیست؟

هیچی، همین‌جوری که ما هستیم.

یعنی در کثافت و فقر غوطه خوردن؟

شما اسمش را هرچه می‌خواهید بگذارید، اما به عقیده من حتی حمام گرفتن هم نوعی قید و بند است.

این‌جا چقدر کرایه می‌دهید؟

یک اتاق دوتختی گرفتیم شبی ۳۰ تومان می‌دهیم اما سه سال پیش که من به ایران آمده بودم خیلی ارزان‌تر بود.

راحتید؟

اوه، عالی است، باصفاست. فقط گران است! البته برای ما هیپی‌ها...

از آن‌ها جدا می‌شویم اما اندیشه آن‌ها با ما است. می‌اندیشم که آن‌ها تا چه حد درست فکر می‌کنند، و آیا با بالا رفتن سن آن‌ها این طرز تفکر را همچنان حفظ خواهند کرد یا مانند شور و حال‌های جوانی فصلی گذرا دارد؟

۲۵۹




«آه، خیام را گفتید، ما عاشق خیام هستیم. در تمام تاریخ اگر یک نفر بوده باشد که حرف ما را بفهمد همین خیام است.»