به گزارش خبر باز مراد فرهادپور در این گفتار با بیان این نکته که درباره انقلاب اکتبر شاید بهترین نقطه شروع بحث همان جمله معروف گرامشی باشد: «این انقلابی است علیه کاپیتال»، یعنی انقلابی علیه کتاب «سرمایه» مارکس میگوید: اگر انقلاب اکتبر را انقلابی علیه این بهاصطلاح مارکسیسم علمی تلقی کنیم، آنگاه رخداد اکتبر اصولاً دید متفاوتی به ماتریالیسم تاریخی ارائه میکند. در اینجا مجال آن نیست که نشان دهیم نگاه انتقادی به مارکسیسم علمی تا چه حد و در کجاها ما را به مارکس نزدیک یا از او دور میکند. نقد عام ماتریالیسم تاریخی و بسط آن در ورای یک ایدئولوژی نیمهمذهبی مستلزم بحث و جدل نظری جداگانه است، در اینجا فقط میتوان به جنبههای کلی آن اشاره کرد. انقلاب اکتبر به ما اجازه میدهد به ضرورت تغییر نگاه به تاریخ پیبریم و دریابیم چرا نمیتوان جملۀ «همۀ تاریخ مبارزۀ طبقاتی است» را پذیرفت؛ چون با مجموعه پیچیدهتری از لایهها و زمانبندیها و صورتبندیهای اجتماعی گوناگون روبهروییم که نبرد کار و سرمایه فقط یکی از آنهاست، هرچند این نبرد برای فراروی از سرمایه در جهان سرمایهداری تعیینکننده است.
این مترجم ایرانی در ادامه با اشاره به آثار کارل مارکس میگوید: با رجوع به آثار سیاسی مارکس میتوان دریافت بحث سیاست و نمایندگی سیاسی، ارتباط نیروهای سیاسی با طبقات، یا آنچه تحلیل طبقاتی گفته میشود، بههیچوجه خطوط ارتدوکس و ایدئولوژیک تاریخ پنجمرحلهای را دنبال نمیکند. در «هجدهم برومر لویی بناپارت» شاهد بسط دیدی غیرارتدوکس و آزاد از دولت و رابطه دولت و جامعه و طبقات هستیم. در این متن با مفهوم سراپا غیرارتدوکس دولتی روبهروییم که نماینده و ابزار هیچ طبقهای نیست و همچنین طبقاتی که اساساً فاقد نماینده سیاسیاند. تغییر نظر مارکس درباره نقش سرمایهداری در هند و مستعمرات و همچنین نامههای آخر عمر او به ورا زوسلیچ و تأیید نقش احتمالی شوراهای دهقانی روسیه در گذر به ورای سرمایهداری، جملگی مبیّن عدم وابستگی مارکس به هرگونه قانونسازی جزمی است. بهعلاوه، پروژۀ نقد اقتصاد سیاسی مارکس، بعد از شکست انقلابهای 1848، خود نشانگر آن است که او جویای ساختن نظریهای کلی راجع به جامعه و تاریخ نبود، بلکه توجه خویش را معطوف کرد به بررسی مکانیسم سرمایهداری در تحولی که پیش روی او بود، عمدتاً با رجوع به نمونۀ انگلستان و اروپای غربی.
مراد فرهادپور میافزاید: اما این نمیتواند پیچیدگیهای سیاسی را توضیح دهد. دلیل اینکه مارکس نهایتاً نتوانست در انتهای این پروژه مفهوم دولت و بازار جهانی را صورتبندی کند همین مسئله است نه صرفاً فرصتنداشتن. در اینجا فقط میتوانیم به تنش موجود میان وجه تاریخی و وجه منطقی-مفهومی صورتبندی مارکس از سرمایهداری اشاره کنیم و همچنین دوگانۀ ادغام صوری و ادغام واقعی. ادغام صوری در مقام شکل عام تحول سرمایهداری ضرورتاً ما را با عناصر تاریخی گوناگونی چون دولت، دین و نهادها و رسوبات فرهنگی روبهرو میکند.
این روشنفکر ایرانی در بخش دیگری از گفتار خود ضمن اذعان به این نکته که در کار مارکس میتوان به صورتبندیهایی رسید که با دید ساده و خطی از تاریخ همخوانی دارد، ولی کلیت اندیشه مارکس بههیچوجه نمیتواند به علم تاریخ بدل شود، آنهم چنانکه در ماتریالیسم تاریخی استالینی میبینیم میگوید: کل مفهوم زیربنا و روبنا مستلزم جدایی کارکردی اقتصاد از مابقی حیطههای جامعه است. فقط در شرایطی که اقتصاد از سیاست، فرهنگ، حقوق و دین جدا شده باشد، میتوان از حیطهای جدا بهعنوان زیربنا صحبت کرد؛ یعنی از اقتصاد در مقام عنصر تعینبخش سایر حیطهها.
شایان ذکر است شماره سی و ششم مجله فرهنگ امروز با با گفتاری از مراد فرهادپور تحت عنوان «اکتبر؛ سه صورتبندی سه تاریخ» منتشر شده است. در این شماره از مجله که ویژه تابستان 1401 محسوب میشود، پرونده اصلی فرهنگ امروز به گفتمان چپ و سینمای قبل از انقلاب اختصاص داده شده است.
65
مراد فرهادپور مترجم و روشنفکر معاصر ایرانی در گفتاری با مجله فرهنگ امروز زوایای فکری و تاریخیانقلاب اکتبر 1917 در روسیه را بررسی کرده است.