نزدیک به صد روز از آغاز جنگ روسیه علیه اوکراین گذشته و هنوز افقی برای خاتمه این منازعه دیده نمی شود. تا امروز، روسیه از دستیابی به اهداف اولیه خود که به نظر می رسید سرنگونی دولت اوکراین و استقرار حکومت دست نشانده و موافق روسیه باشد، ناکام مانده و حتی در به زانو درآوردن اوکراین از طریق ایجاد وحشت نیز موفق عمل نکرده است. طبق برخی برآوردها، هزینه جنگ برای روسیه روزانه کمتر از ۵۰۰ میلیون دلار نبوده است. اطلاعات غرب حاکی از تلفات هفت هزار نفری روسیه است که حتی اگر مبالغه آمیز باشد، همچنان برای یک قدرت بزرگ در جنگ با کشوری کوچکتر در همسایگی فاجعه بار است. وضع صدها تحریم تازه علیه مقامات، شرکت های دولتی، بانک ها و سرمایه داران روسی، مسدود کردن ۶۳۰ میلیارد دلار از دارایی روسیه بیرون از مرزها که موقتاً به کاهش بیست و دو درصدی ارزش روبل منجر شد، همزمان با خروج نزدیک به هزار شرکت بین المللی از روسیه، تورم در این کشور را به ۱۷ درصد رساند. اعضای اتحادیه اروپا توافق کردند که آن بخش از واردات نفت از روسیه که از دریا انتقال می یابد را متوقف کنند. این مقدار معادل دو سوم نفت وارداتی اروپا از روسیه است. با این حال، چنین طرحی نتوانسته به واردات نفت از طریق خطوط لوله تسری یابد؛ جایی که اسلواکی و مجارستان به شدت به آن وابسته اند. همینطور اتحادیه اروپا از تحریم گاز روسیه هم ناتوان بود. واردات از روسیه ۴۰ درصد از نیاز گاز اروپا را تامین می کند و جایگزین کردن آن شاید تا سالها به طول بیانجامد؛ هرچند که اعضای اتحادیه ظاهراً به توافق رسیدند که مقدار گاز وارداتی را به دو سوم تا یک سال آینده کاهش دهند. وعده ای که با توقف پروژه ساخت نورد استریم ۲ از سوی آلمان می تواند سرآغازی بر تغییر جغرافیای انرژی اروپا باشد.
با این حال، بعید است که روسیه بطور کامل در این جنگ شکست بخورد. تاکنون ارتش روسیه ۲۰ درصد خاک اوکراین را در اختیار گرفته و با افزایش صادرات نفت به چین و کنترل های مالی ارزش روبل را ارتقا داده است. با وجود هزینه های سنگین اقتصادی و شاید تلفات انسانی، روسیه همچنان مصمم به دستیابی به اصلی ترین اهداف استراتژیک خود از جمله جدا کردن منطقه دونباس یا حداقل بخش هایی از آن به علاوه، به رسمیت شناساندن الحاق کریمه به خاک خود است. دو هدف واقع بینانه ای که موازنه نظامی قابل دوام میان غرب و روسیه در منازعه جاری، بیش از هر زمانی در دسترس است. ما هنوز نمی دانیم که آیا روسیه از طریق یک مصالحه به این اهداف خواهد رسید و یا به زور مناطق مزبور را به چنگ خواهد آورد و حتی نمی دانیم که آیا ممکن است قبل از رسیدن به آن مرحله یک برخورد ناخواسته، دامنه جنگ را به مناطق دورتری از اروپا گسترش دهد یا خیر اما از هم اکنون شواهدی قابل مشاهده است که ایالات متحده و قدرت های اروپایی به دلایل مختلف، خواستار محدود کردن دامنه جنگ و پایان دادن به آن از راه مصالحه هستند. واشنگتن ترجیح می دهد که بجای درگیر ماندن در یک جنگ فرسایشی در اروپا که متضمن هیچ منافع حیاتی برای آمریکا نیست، تمرکز خود را به دریای جنوبی چین، جایی که بزرگترین تهدید بالقوه ژئوپولیتیکی در آن نهفته است، معطوف کند. در این مسیر، دور نگه داشتن هرچه بیشتر روسیه از چین همانقدر مهم است که جلوگیری از تبدیل شدن جنگ محدود در اوکراین به یک نزاع قاره ای در اروپا. برای آمریکا عاقلانه تر است که به دستاوردهایی که تا امروز بدست آورده ( شامل تقویت مجدد ناتو و افزایش نفوذ آمریکا در شرق اروپا) بسنده کند و امیدوار باشد که روسیه نیز درس های خود را از این جنگ نه چندان سنجیده و بی محابا آموخته باشد و در عوض بکوشد از افتادن روسیه در دام چین که بطرز اجتناب ناپذیری با وابستگی اقتصادی روسیه به پکن محقق خواهد شد، دایره نفوذ چین را در اوراسیا گسترش ندهد. به همین ترتیب، قدرت های اروپایی که تا امروز باید از دستیابی به پیروزی مطلق در برابر روسیه ناامید شده باشند، ترجیح می دهند که پوتین را بیش از آنچه لازم است، تحقیر نکنند. آزمایش اراده روسیه برای رسیدن به حداقلی از پیروزی می تواند برای صلح در اروپا خطرناک باشد. از این گذشته، ادامه ناامنی در خاک اروپا و حوزه دریای سیاه مستقیماً بر چشم انداز ژئواکونومیک اروپا که با ظهور چین و شبکه اتصالات زمینی، ریلی و دریایی در حوزه انرژی و کالا پیوند خورده تاثیرات منفی برجای می گذارد؛ جایی که اروپا، موضوعیت خود در سلسله مراتب بین المللی دهه های آینده را در خلال آن جستجو می کند. هرچند، حتی با وجود مصالحه ای میان اوکراین و روسیه که از سوی اتحادیه اروپا و ایالات متحده تشویق شده باشد، احتمالاً روسیه همچنان به منزله قدرتی بالقوه مهاجم، غیرقابل اعتماد و شایسته انزوا و تحریم باقی خواهد ماند. این از جمله پیامدهای جنگ اوکراین است که باید انتظار داشته باشیم تا سال های آینده ادامه یابد. تلاش اروپا برای جایگزین یا حداقل کاهش دادن وابستگی به انرژی نفت و گاز روسیه یکی دیگر از روندهای ماندگار است. هیچکدام از گزینه های جایگزینی روسیه، آسان و بی دردسر نیستند اما هرچقدر فشار روسیه به مرزهای شرقی اروپا افزایش یابد، اراده اروپا برای آزمودن منابع و مسیرهای جایگزین راسختر خواهد شد.
سازمان پیمان آتلانتیک شمالی احتمالاً قویتر از گذشته به حیات خود ادامه خواهد داد اما نه آنقدر قوی و مسنجم که در دوران جنگ سرد میان اتحاد شوروی و ایالات متحده بود. این امر دلیل ساده ای دارد: از ۱۹۸۹ تا ۲۰۲۰ تولید ناخالص داخلی روسیه هیچگاه بیش از ۱۰ درصد مجموع اعضای اتحادیه اروپا نبوده است. روسیه برای برقرای موازنه نظامی با اتحادیه اروپا در صورتی که اتحادیه ۴ درصد از تولید ناخالص داخلی خود را به بودجه نظامی اختصاص دهد، ناگزیر از تخصیص ۴۰ درصد از تمام تولید ناخالص داخلی است. رقمی که براحتی می تواند روسیه را به فروپاشی کامل نزدیک کند. به همین ترتیب، جمعیت روسیه ۳۲ درصد از مجموع جمعیت اتحادیه اروپاست که آن را در منزلت پایین تری بلحاظ نیروی انسانی قرار می دهد. هرچند که روسیه از نظر تسلیحات نظامی و به ویژه زرادخانه هسته ای یک قدرت مهیب شمرده می شود اما این قدرت نظامی پشتیبانی مالی اندکی در قیاس با قدرت های اصلی اروپایی دارد و توسط تسلیحات هسته ای و متعارف اروپا متوازن شده است. روسیه هنوز یک قدرت بزرگ با دامنه عملکرد قاره ای در اروپاست اما نه آنقدر قدرتمند که برای مهار آن کشورهای اروپایی ناچار به تحمل مشقت زیادی باشند. به همین دلیل است که ناتو به رغم تقویت خود طی ماه های اخیر، انگیزه ای برای بازگشت به عصر نوستالژیک جنگ سرد ندارد. بنابراین با فرونشستن گرد و غبار جنگ اوکراین، ناتو قویتر از قبل اما بی رمق تراز روزهای جنگ به حیات خود ادامه خواهد داد.
بهبود و تقویت نظامی کشورهای شرق اروپا که در معرض رویدادهای مشابه از جانب روسیه هستند، در سالهای آتی ادامه خواهد داشت. مجارستان، لهستان، مولداوی و کشورهای بالتیک بیش از قبل به ناتو و حمایت های آن وابسته خواهند شد. فرانسه، آلمان و بریتانیا با درس گرفتن از تعلل در تسلیح اوکراین و با توسل به بهانه ای که مسکو به آنها داده شاید انگیزه بیشتری برای بالا بردن خاکریز شرقی داشته باشند؛ البته نه آنقدر که جنگ پیشدستانه از سوی روسیه را تحریک و توجیه کنند. تضعیف اقتصادی روسیه و کاهش سرعت رشد آن به عنوان یکی از قدرت های اصلی نظام جهانی تا مدت ها بعد از پایان جنگ اوکراین باقی خواهد ماند و ممکن است توانایی نقش آفرینی آن را در مناطق دورتر تحت شعاع قرار دهد. تشدید تحریم ها علیه روسیه، ممکن است زمینه ای برای گسست نظام مالیه بین المللی و تقسیم آن به دو بلوک مجزا باشد که در یک سمت آن غرب و متحدانش قرار می گیرند که به رژیم های بین المللی لیبرال پایبند هستند و در سمت دیگر روسیه، چین و مجموعه ای از کشورهای همفکر که در رنجش از تحریم های غرب به دنبال پول رایج، سیستم پیام رسانی و نهادهای مالی مستقل از دلار هستند. شاید راه آسانی برای این کشورها نباشد اما در صورت استفاده بیش از حد غرب از ابزار تحریم به ویژه علیه چین و روسیه، دلایل آنها برای به جان خریدن رنج استقرار بلوک مالی مستقل بیشتر خواهد شد.
در آن سو، اوکراین با هزاران کشته و میلیاردها دلار خسارت و میلیون ها آواره ای که به جا گذاشته به جمع کشورهای فقیرتر اروپا، بیش از آنچه قبلاً بود اضافه می شود و به همین دلیل بعید است که از سوی اتحادیه اروپا در آینده نزدیک مورد استقبال قرار بگیرد. تمرکز آمریکا به روسیه و دفاع از اروپا از پیامدهای گذرای این جنگ است. چین خطر به مراتب بزرگتری در جنبه های اقتصادی و نظامی است و در بستر رقابت های ژئوپولیتیک تعیین کننده معاصر، جنگ روسیه علیه اوکراین چیزی بیش از یک حواس پرتی کوتاه مدت نبود. یک روسیه ضعیف تر، تا اندازه ای تحقیر شده و تحت تحریم، شریکی غیرقابل اتکا برای چین است و از این بابت که غرب می تواند در سایه جنگ اوکراین، جفت استراتژیک چین را در رقابت های غرب و شرق سست تر کند، خوش شانس بوده است. متقاعد کردن روسیه به فاصله گرفتن از چین بخصوص در زمان اوج گرفتن بحران های احتمالی میان واشنگتن و پکن در ازای تخفیف یا لغو تحریم هایی که روسیه برای ادامه رشد اقتصادی و ماندن در اردوگاه قدرت های بزرگ به آن نیاز خواهد داشت، یکی از ابزارهای تازه ای است که آوار کردن تحریم ها علیه روسیه در اختیار غرب قرار داده است. همینطور می توان براحتی تصور کرد که چنین امتیازی به روسیه در چه زمینه های همکاری دیگری میان غرب و مسکو می تواند مورد بحث قرار بگیرد.
تضعیف سازمان ملل متحد و آنچه معمولاً نظم لیبرال بین المللی نامیده می شود، از پیامدهای ماندگار است. ناتوانی سازمان ملل متحد برای حفظ صلح و حل و فصل اختلافات قبل از دست بردن به ابزار نظامی با جنگ اوکراین آغاز نشد اما در این جنگ یکبار دیگر به محک گذاشته شد. پیش از این هم در جنگ ۲۰۰۳ آمریکا علیه عراق بدون مجوز شورای امنیت ملل متحد، این سازمان اعتبار خود را تا حد زیادی مخدوش دید و پس از آن به ندرت در دیگرکشاکش های بین المللی توانسته به نقش ذاتی خود برای تقدم بخشیدن دیپلماسی به استفاده از زور بپردازد. دلیلی وجود ندارد که پس از این سازمان ملل و شورای امنیت قادر خواهند بود موثرتر از قبل در مدیریت اختلافات میان کشورها و به ویژه اعضای دائم شورا عمل کنند. این موضوع می تواند به معنای ترویج خودیاری بیشتر در میان کشورهای عضو سازمان ملل متحد در رسیدگی به چالش های امنیتی خود باشد و پویایی های امنیتی شدیدتری را وعده دهد.
در عصر اتم که جنگ میان قدرت های بزرگ دیوانه کننده تصور می شود، منازعات نیابتی در نواحی خاکستری که کمتر در معرض به وسط کشیدن مستقیم نیروهای نظامی طرفین است، جذابیت بیشتری پیدا کرده است. موازنه نرم روسیه، چین و ایران علیه ایالات متحده در عراق و افغانستان و از آن صریح تر در سوریه بعد از ۲۰۱۱ و اکنون در اوکراین علائمی از امکان تداوم اینگونه منازعات در آینده هم هست. هرچقدر که دیپلماسی کمتر نتیجه بخش باشد و جنگ مستقیم بیشتر غیرعاقلانه به نظر برسد، گزینه جنگ نیابتی جذابتر هم خواهد شد. این خبر آنقدرها که به نظر می رسد خوب و امیدبخش نیست؛ چون اجتناب از رویارویی مستقیم میان قدرت های بزرگ به توانایی مرگبار آنها در استفاده از تسلیحات متعارف مدرن و همینطور تسلیحات هسته ای کارآمدتر بستگی دارد که در عمل به معنای شدت گرفتن رقابت های تسلیحاتی میان آنهاست تا از این طریق به دیگری ثابت کنند که چرا باید فکر درگیری مستقیم را از سر بیرون کنند. هنگامیکه قدرت های بزرگ یک جنگ نیابتی را آغاز می کنند قبلاً باید اطمینان پیدا کنند که قلمرو منازعه جزو منافع حیاتی همه طرف ها نیست چون در اینصورت راهی برای عقب نشینی شرافتمندانه برای طرفی که دست پایین تر را دارد، باقی نخواهد ماند. کشورهای سرحدی یا کشورهایی که در کمربند برخورد میان قدرت های بزرگ قرار دارند، نزدیک ترین قربانیان این نوع جنگ های نیابتی هستند. گرجستان در قفقاز جنوبی، مولداوی در اروپای شرقی تایوان در دریای جنوبی چین بیش از دیگران در معرض خطر هستند اما همینطور کره شمالی، نوار بالتیک تا دریای سیاه هرکدام در شرایط معین استعداد گرفتار شدن در جنگ های نیابتی را دارند. این موارد تنها شماری از پیامدهای ماندگار و گذرای جنگ اوکراین هستند که از امروز می توانیم ببینیم و شاید در کنار موارد دیگری که هنوز از دیدرس ما خارج اند، تا سالها بر نحوه رقابت ها و شیوه نگرش به آنها اثر بگذارند یا به کلی به فراموشی سپرده شوند.
۳۱۱۳۱۱
تشدید تحریم ها علیه روسیه، ممکن است زمینه ای برای گسست نظام مالیه بین المللی و تقسیم آن به دو بلوک مجزا باشد که در یک سمت آن غرب و متحدانش قرار می گیرند که به رژیم های بین المللی لیبرال پایبند هستند و در سمت دیگر روسیه، چین و مجموعه ای از کشورهای همفکر که در رنجش از تحریم های غرب به دنبال پول رایج، سیستم پیام رسانی و نهادهای مالی مستقل از دلار هستند.