لهستان در حال حاضر به عنوان رهبر اروپا ظاهر شده است. از نظر جغرافیایی، این کشور به اوکراین نزدیکترین است و بنابراین بسیاری از نیروهای ناتو در آنجا مستقر شدهاند. مهمتر از همه، لشکر ۸۲ هوابرد ایالات متحده در آنجا است. این بدان معناست که این لشکر با آن نیروهای لهستانی کار می کند که بسیاری از آنها قبلاً چندین سال با نیروهای زرهی ایالات متحده در لهستان آموزش دیده اند. برای ایالات متحده، این بدان معناست که نیروهایش از زمینی که ممکن است در آن بجنگند آگاه شده و فرصت آشنایی با لهستانی ها را دارند. ماموریت آنها جلوگیری یا دفع حمله روسیه به لهستان یا در صورت دستور حرکت به داخل اوکراین و درگیری و شکست نیروهای روسی در آنجا است.
پس از جنگ جهانی دوم، برای جلوگیری از تسلط شوروی بر این قاره، ایالات متحده مجبور شد با قرار دادن یک نیروی اصلی در آلمان، نیروهای خود را در اروپا مستقر کند. این امر به ناچار دو کشور متخاصم قبلی را از نظر سیاسی و اجتماعی به هم پیوند داد. همچنین سرمایهگذاریهای لازمی را ایجاد کرد که در معجزه اقتصادی آلمان نقش داشت، معجزهای که در نهایت آلمان را به قدرت پیشرو در اروپا تبدیل کرد - چیزی که در سال ۱۹۴۵ غیرقابل تصور بود. رفاه آلمان به یک نیاز استراتژیک برای ایالات متحده و به یک اولویت تبدیل شد. این امر در اروپای متلاشی شده معنای زیادی داشت.
وضعیت امروز به اندازه سال ۱۹۴۵ بد نیست. استقرار نیروهای ایالات متحده در یک کشور، ثبات و پیش بینی پذیری کشور میزبان را به منافع استراتژیک ایالات متحده تبدیل می کند و جغرافیا و منافع لهستان اکنون در رابطه ای که در حال شکوفاتر شدن از قبل است، به منافع آمریکا پیوند می خورد. ایالات متحده به دلیل عدم تمایل اروپا به انجام تعهدات مالی خود در قبال ناتو، از اروپا احساس بیگانگی کرده است و اروپا با آنچه به عنوان افراط گرایی آمریکایی می دید، احساس بیگانگی کرد. اوکراین تغییری در اروپا ایجاد کرده است که ممکن است دوام بیاورد یا نیاورد. اما آنچه به احتمال زیاد ادامه خواهد داشت، حضور نیروهای آمریکایی در لهستان است. با گذشت بیش از ۳۰ سال از پایان جنگ سرد، ایالات متحده همچنان در آلمان سرباز دارد. برای آمریکاییها، این استقرار در حال شکل دادن به یک عادت است.
جغرافیای لهستان و خاطرات آن از پیامدهای جنگ، آن را با آمریکایی ها پیوند می دهد. پایان جنگ اوکراین الگویی از تهدیدات آتی را برای ایالات متحده ایجاد می کند که با دیدگاه خود لهستان همخوانی دارد. لهستان به دلیل نقض استانداردهای قضایی اتحادیه اروپا در معرض خطر اخراج دوفاکتو از اتحادیه اروپا است. این یک آزمون جزئی برای چگونگی تغییر موازنه قدرت اروپا است.
در جاهای دیگر، ترکها دست به کار جالبی زدهاند و بخش قابلتوجهی از نیروی دریایی خود را به دریای سیاه، جایی که کشتی روسی مسکوا در آن غرق شده بود، جابجا کردند. ترکیه فاصله خود را با جنگ اوکراین حفظ کرده است، اگرچه برخی پهپادها را در اختیار نیروهای اوکراینی قرار داده است. ترکیه از نظر تاریخی با روسیه دشمنی دارد اما اخیراً ایالات متحده را غیرقابل پیش بینی می داند. آن منطقه با دقت متعادل شده است. اما عملکرد ضعیف نیروهای روسیه در اوکراین احتمالاً باعث شده است که ترک ها تهدید روسیه را دوباره ارزیابی کنند.
ترکیه احتمالاً دیگر قدرت روسیه و آمریکا را برابر نمیداند. از دیدگاه ترکیه، اگر روسیه بتواند از نیروی دریایی برای تحمیل خود به دریای سیاه استفاده کند و در عین حال نیروهای اوکراینی مجهز به موشک های ضد کشتی را در فاصله دورتر از ساحل از بین ببرد، عملیات روسیه در دریای سیاه را کاهش می دهد. چنین نتیجه ای همچنین تهدیدی بالقوه برای ترکیه خواهد بود. ترکیه عضو ناتو است و روسیه ممکن است در نهایت تصمیم بگیرد که ناوگان ترکیه یک تهدید است و به کشتیها و بنادر آن حمله کند. ترک ها به سمت دریای سیاه حرکت کرده اند تا با بالا بردن خطرات فراتر از آنچه روسیه می تواند متحمل شود، جلوی حرکت روسیه را بگیرند. در عین حال، این امر مستلزم درجه ای از هماهنگی با اوکراین است.
در به چالش کشیدن روسیه در دریای سیاه، راه دیگری باز می شود. ترکیه منافع قابل توجهی در قفقاز جنوبی و آسیای مرکزی دارد. روسیه منافع خود را در آنجا به بهای نگرانی ترکیه پیش برده است. روسیه در حال حاضر در موقعیتی نیست که ترکیه را با چالش نظامی مواجه کند و ترکیه نیز احتمالاً از نظر نظامی اقدام نخواهد کرد. اقدامات پنهان و دیپلماسی کلید ماجراست. با توجه به عملکرد روسیه در اوکراین، کشورهایی مانند آذربایجان و قزاقستان ممکن است در روابط خود با روسیه تجدید نظر کنند. ضعف روسیه تا این مرحله، دری را برای تجدید نظر استراتژیک باز می کند؛ ترکیه را مجبور می کند تا خود را در دریای سیاه نشان دهد و به طور بالقوه مسیری را برای ترکیه برای دنبال کردن منافع دیگر باز می کند.
چین موضوع بعدی است. چین وارد رابطه با روسیه شد تا وزنه تعادلی عظیم در برابر ایالات متحده ایجاد کند. اما علیرغم اظهارات عمومی، چینی ها متوجه شده اند که رابطه با روسیه یک بدهی است و نه یک دارایی. روسیه وزنی ندارد که آمریکا را از تهدید چین دور کند. این کشور فاقد نیروی نظامی برای اجرای کمپین اوکراینی بدون درخواست نیروهای کمکی سوریه است. چین در موقعیتی نیست که بتواند برای کمک به روسیه نیرو بفرستد. اول، نجات کارزار روسیه هیچ سود مستقیمی برای چین نخواهد داشت و مداخله چین می تواند فاجعه بار باشد. دوم و مهمتر، چین تأثیر جنگ اقتصادی به رهبری ایالات متحده را دیده است. فعال شدن در اوکراین یا ارائه کمک های قابل توجه به روسیه ممکن است باعث حمله اقتصادی مشابهی به چین شود.
چین، مانند روسیه، آنقدر که به نظر می رسد قدرتمند نیست. تولید ناخالص داخلی سرانه آن در رتبه ۸۱ در جهان قرار دارد. (روسیه هشتاد و پنجمین است.) بازار داخلی آن برای کالاهای پیچیده محدود است. باید توانایی صادراتی را داشته باشد که بدون آن بی ثبات می شود. ایالات متحده، حتی با وجود تعرفه بر کالاهای چینی، بزرگترین مشتری چین است. مواجهه با از دست دادن صادرات و جنگ اقتصادی در زمانی که نرخ رشد اقتصادی چین رو به کاهش است و تنش اجتماعی بر سر نابرابری ثروت در حال افزایش است، خطرناک خواهد بود. حمله به تایوان دیوانگی خواهد بود، چون تنها چیزی که به چین می دهد همان چیزی است که چین به اندازه کافی از آن در اختیار دارد؛ یعنی زمین. همچنین ممکن است در چنین جنگی شکست هم بخورد. واکنش اقتصادی ایالات متحده در حالیکه اقتصاد چین نمی تواند در برابر آن مقاومت کند، شدید خواهد بود.
بنابراین می بینیم که لهستان و ترکیه در نتیجه جنگ اهمیت بیشتری پیدا می کنند و چین اهمیت خود را از دست می دهد. پیامدهای بسیار دیگری نیز وجود دارد. من این سه مورد را انتخاب کردم، اگر نمی دانید چرا باید اشاره کنم که چون در کتاب خودم "۱۰۰ سال آینده" ظهور لهستان و ترکیه و افول چین را پیش بینی کرده ام. بنابراین در حالی که بسیاری از پیامدهای دیگر هم وجود دارد، هیچ دلیلی وجود ندارد که با اینها شروع نکنید.
*پیش بینی کننده ژئوپلیتیک و استراتژیست در امور بین الملل و بنیانگذار و رئیس «آینده های ژئوپلیتیکی»
*منبع: آینده های ژئوپولیتیکی
۳۱۱۳۱۱
وقتی در شرایط جنگ زندگی می کنید هیچ جنگی کوچک نیست، اما جهان بزرگ است و جنگ های بزرگ نادر است. در عین حال، جنگ ها به شیوه های غیرمنتظره ای طنین انداز می شوند. یک جنگ کوچک در جایی ممکن است جنگ دیگری را در جای دیگر مرگبارتر کند، یا ممکن است به جلوگیری از جنگ در جای دیگر کمک کند. هیچ جنگی را نمی توان به سادگی و به تنهایی درک کرد. بنابراین، جنگ در اوکراین را نه تنها باید در قالب خود، بلکه از نظر پیامد آن نیز در نظر گرفت. و از آنجایی که پیامدها بنا به تعریف بینظم هستند، از نظر ارتباط آنها با جنگ اولیه و اهمیت نهایی آن، من بهطور دلبخواهانه این پیامدها را در مدل خود از جهان جاسازی میکنم.